ناتاناییل! دوست میداشتم لذتی به تو بدهم که تا کنون هیچ
کس به تو نداده است. اما در ضمن که مالک این لذتم، نمیدانم چگونه آن را به تو
بدهم. میخواستم با چنان صمیمیتی تو را خطاب کنم که هیچ کس دیگر تا کنون نکرده
باشد. میخواستم در این ساعت شب، به جایی بیایم که تو در آن، چه بسا کتابها را پی
در پی میگشایی و میبندی، و در هر یک از آن کتابها چیزهایی را جستجو میکنی که تاکنون
درنیافتهای. به جایی که تو هنوز در آن منتظری، به جایی که شوق تو از احساسی
ناپایدار در شرف تبدیل به اندوه است. جز به خاطر تو نمینویسم، و برای تو نیز جز
به خاطر این ساعات.
.
.
مایدههای زمینی – آندره ژید
ترجمه پرویز داریوش، جلال آلاحمد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر