کشتن اولین نفر سخت است. بعد همه چیز عادی میشود. فقط کافیست یک نفر را بکشید. در دفعات بعد حتی صورت مقتول هم توجه شما را به خود جلب نخواهد کرد. در مراحل بعد گروه مقتولان جای یک مقتول اول را خواهد گرفت. دست آخر مهم نیست که چه تعداد آدم کشتهاید. (اگر روزی به چنگ مخالفانتان بیفتید، در ازای این کشتارها) فقط یک بار شما را به دار خواهند آویخت.
...
نیروهای ما بیشتر از آنکه در جنگ با باتیستا کشته شوند بر سر یک سیگار یا قوطی غذا جان خود را از دست می دادند؛ (وقتی) به مال رفیق خود دستبرد میزدند و سیگار و قوطی غذای او را کش میرفتند.
.
از خاطرات «فیدل کاسترو»
پ.ن: من این دو پاراگراف را از یادداشت سردبیر مجله «اندیشه
پویا» در شماره 12 آن انتخاب کرده بودم. حالا و در شماره 13 (بهمن / اسفند 92)،
آقای رضا خجسته رحیمی این توضیح را داده:
.
من در مقاله «فداییان جهل» به خاطراتی از کاسترو ارجاع داده بودم که انتشارات روزنامه اطلاعات در ایران ترجمه و منتشر کرده و مترجم کتاب هم در مقدمهاش از نثر ویژه و منحصر به فرد کاسترو سخن گفته بود اما گویا این کتاب بر خلاف نوشته مترجم در مقدمه کتاب، نه به قلم خود کاسترو که به قلم یکی از نزدیکترین همراهان او نوشته شده بود که که پس از تجربه دیکتاتوری آن رفیق، نتوانست تاب بیاورد، از کوبا گریخت و آنچه را که از زندگی آن رهبر انقلابی تا آن زمان گردآورده بود به عنوان زندگینامه او روی کاغذ آورد. با این توضیح نکاتی که در مقاله «فداییان جهل» از این کتاب نقل شده بود بر خلاف تصور اولیه روایت خودنوشتی از کاسترو نبود و نوشتهای بود به قلم رفیق که سالها در کنار کاسترو مبارزه و زندگی کرده بود اما از قضا بسیار نزدیک بود به تصویری واقعی از کاسترو، به سیاستمداری که با جنگی چریکی به قدرت مادامالعمر رسید.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر