بهانه
کردن روز تولد سید محمد خاتمی برای نوشتن از او، از این سیاستمدار که به تمامی ِ حق؛
یا حتی به کسری از آن، ناماش تداعیگر تقیّد به قانون و اخلاق در وادی تدبیر امور
مملکت است، دشوار است؛ مبادا که ناخواسته گام در راه تقدیساش گذاشته باشیم.
.
خاتمی
نه که حتی معصوم نیست بلکه بسیاری میتوانند (به انصاف هم) برای او از کرده و ناکردههایش
سیاهه خطا و قصور تدارک ببینند. این هشت سالهی سیاه اخیر باید میبود که به غایت وضوح
بدانیم آنچه خاتمی را بارز کرده و میکند، نه آن کوتاه و بلند بودن سیاههی پیش گفته،
و یا نه آن ناخوشی سرسامآور اجزای دیگر حکومت، از صدا و سیما گرفته تا نهادهای ملوّن
دیگر از همراهی با او، که «زبان» او بود. زباناش خارستان نبود که تازه بعدتر بهبه
و چهچههای دیگرانی، آن را درازتر هم بکند که دامن خودشان را هم بگیرد! اینجا اصلا
بحث بر سَرِ سرّ ضمیر نیست که خدا خود، قاضی ِ آخرین است؛ سخن بر سر زبانی است که شأن
خود و صاحبش را بشناسد و «به راحتی» به تهمت و دروغ باز نشود. و انگار بقیه سیاهیها
دنبال همین یک قلم «زبان»، و زبانی که آن همه سهل راه برده باشد به دروغ و تهمت، مسلط
میشوند ...
.
خاتمی
جزء معدود سیاستمدارانی است که میشود دل آدم برای نبودناش در اریکه قدرت تنگ شود.
گو بدخواهان و دروغپردازان در شمار: کم، در زبان: دراز، و در زور و زر: فزونتر باشند.
.
تولدش
بر او، و بر ما مبارک؛ بر او که مقدس نیست و بر ما که نقدش کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر