۱۳۹۲ مهر ۲۰, شنبه

نامه‌ی بیست و نهم

سلام بهانه‌ی یاد باران
تنها وقتی که «اون وَرِ ابرا» بودن نباید مزه داشته باشد، باید که وقت آمدن "باران" باشد. یعنی حق دارند آنهایی که بالای ابرها هستند حسودی‌شان بشود به بارانی که سرِ ما می‌بارد، و از خاک بوی شعر و شعور بلند می‌کند، و مدام در مدام بر زمین و هر آنچه روی آن است بوسه می‌زند، دست مِهر و ناز می‌کشد بر گونه پنجره‌ها، برگ‌ها و درختها را خیس می‌کند و سنگ‌ها و راه‌ها را می‌شوید، رودخانه را به هلهله می‌خواند، نفس شهر را از غبار پاک می‌کند و شور می‌انگیزد در دل هرچه روییدنی است. خیلی بخواهند بدانند، از سیاهی ابرهای زیر پایشان بفهمند که آن زیر، قلب زندگی دارد می‌تپد. باران صدا و روشنای دوستی آسمان و زمین است؛ خوش است و خوب.
.
دل‌آرام! امروز یک خبر خوب خواندم؛ این که امسال باران بیشتری خواهد آمد. این بهانه رؤیا و ایمان است. باب دیلن گفته بود: «بعضی آدمها باران را احساس می‌کنند، بقیه فقط خیس می‌شوند»؛ تو بخواه که اهل «احساسِ» باران باشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر