اول: تحریمهای دو ساله اخیر علیه ایران نشان داد همه آن چه به اسم «تحریم» در همه سی و چند سال قبلاش اعمال شده بود، نهایتا چیزی در حد تعارف و «نیشگون» بوده و این چیزهای جدید، له و لورده کردن است؛ لت و پار کردن است! حالا یک سالی میشود که کسی از نعمتی به اسم «تحریم» که باعث شکوفایی استعدادها و خودکفایی و خوداتکایی میشود، نمیگوید. لو رفته که شناخت چند سال قبل مقامات مسئول از مقوله «تحریم»، و از برنامه بعدی «دشمن» بسیار ناقص بوده؛ لااقل تا بدان حد که فرق بین کاغذپاره و قرار برای فشار موثر اقتصادی را نتوانند درک کنند. همین مسئله مردم و کشور را دچار صدمات جدی کرده است. بهانهی رسما اعلام شده همه این تحریمها فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران است.
.
دوم:
مقام رهبری اخیرا طی سخنانی، برای نخستین بار هدف از جنجال علیه برنامه هستهای ایران و اجتناب تعمدی از مصالحه از سوی طرف آمریکایی را تلاش برای تغییر نظام سیاسی (احتمالا معادل همان «براندازی») اعلام کردند:
.
«جبهه مخالف ما كه عمدتاً منحصر در چند كشور معدودِ زورگو و زيادهخواه است و اسم خودشان را به غلط و به دروغ ميگذارند جامعه جهانى، و در رأس آنها آمريكا است، محرك اصلى هم صهيونيستهايند، مسئله اينها اين است كه نميخواهند موضوع هستهاى ايران حل شود. اگر لجبازى آنها نبود، موضوع هستهاى براحتى حل ميشد. بارها تا لحظه حل پيش رفتيم، امضاء كردند، آژانس هستهاى امضاء كرد؛ قبول كرد كه اين اشكالاتى كه وجود داشته، برطرف شده - اينها موجود است، اينها سند است؛ اينها كه قابل انكار نيست - خب بايد قضيه تمام ميشد، پرونده هستهاى كشور بايد پايان پيدا ميكرد. آمريكائیها بلافاصله يك چيز جديد را مطرح كردند، آوردند وسط. نميخواهند قضيه تمام شود ... جمهورى اسلامى در قضيه هستهاى، هم قانونى عمل كرده است، هم شفاف عمل كرده ... اگر اين هم نباشد، يك قضيه ديگرى را براى فشار مطرح ميكنند. هدف، تهديد است؛ هدف، فشار است؛ هدف، خسته كردن است. خودشان گفتند: هدف، تغيير دادن نظام سياسى و سازوكار سياسى است. البته در حرفهاى خصوصى كه ميزنند، يا گاهى نامه كه مينويسند، ميگويند نه، ما نميخواهيم نظام را تغيير دهيم؛ ليكن در گوشه و كنار حرفهايشان، در اظهاراتشان، در عملكردشان، اين مسئله كاملاً روشن است ... نه دموكراسى براى آنها اهميت دارد، نه حقوق بشر اهميت دارد، نه هستهاى اهميت دارد. مسئله اين است كه جمهورى اسلامى روى پاى خود ايستاده است، با اتكاء به قدرت خود ايستاده است.»(+)
.
سوم:
اخیرا نسخه اینترنتی کتابی تحت عنوان «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» به قلم دکتر
محسن رنانی (دانشیار اقتصاد دانشگاه اصفهان) منتشر شده که از زاویه ای نو، و البته
بسیار تأملبرانگیز، به این مناقشه پرداخته. او نوشته که مهرماه سال 87 کتاب خود را
به تعداد محدودی از مقام عالیرتیه فرستاده ولی بازخوردی ندیده! او در مقدمه نوشته:
.
«این کتاب میگوید رفتاری که غرب در دوازده سال اخیر در خلیج فارس در پیش گرفته به این معنی است که تصمیم گرفته است نه به «رویارویی تمدنها» تن دهد و نه به «گفت و گوی تمدنها». به نفع غرب است که «پایان تاریخ» و سلطه بلامنازع خود را بر نظام جهانی، با پروژه «عبور تمدن»ها رقم زند. و پروژه «عبور تمدن»ها وقتی محقق میشود که غرب بتواند گریبان نظام تولیدی خود را از اتکا به انرژیهای فسیلی رها کند و نظام تازهای متکی بر انرژیهای نو و پاک بنا کند تا هم مسئله گازهای گلخانهای که با افزایش آنها و گرم شدن زمین، بازنده اصلیاش غرب خواهد بود - را حل کند و هم صنایع فرسوده و ناکارآمد به جا مانده از عصر صنعتی را مجبور کند تا خود را متحول کنند و یا از صحنه فعالیت اقتصادی حذف شوند. برای چنین هدفی، غرب هیچ ابزاری موثرتر از افزایش قیمت نفت برای مدت دستکم ده سال ندارد. بر خلاف تصوری که ما ایرانیان از افزایش قیمت نفت داریم وآن را به سود خود میانگاریم، نخستین برنده افزایش قیمت نفت، غرب خواهد بود. این کتاب نشان می دهد که تمام سیاستهای آمریکا در خلیج فارس در دوازده سال اخیر بر مدار همین پروژه «عبور تمدنها» چرخیده است. (...) این کتاب حتی این احتمال را مطرح می کند که ورود ایران به فعالیتهای اتمی طرحی بوده است که توسط دیگران در مسیر ایران قرار داده شده است تا غرب بتواند یک پروژه دست کم ده ساله را برای تنشآلوده کردن خلیج فارس راهاندازی کند و ایران نیز خوشبینانه خود را در یک بازیِ اتمیِ طراحی شده، گرفتار کرده است. کتاب میگوید که اگر غرب نتواند تا پیش از سال 2020 الگوی مصرف انرژی جهانی را متحول کند، در دهه بیستِ قرن جاری به بحرانهای بزرگی در حوزه اقتصاد و انرژی گرفتار می شود و بنابراین غرب راهی ندارد جز این که بی سروصدا از طریق بحران آفرینی در منطقه نفتی خلیج فارس، قیمت نفت را برای مدت پنج تا دهسال بالای 90 تا 100 دلار نگهدارد تا سرمایهگذاری در همه حوزههای انرژیهای نو و پاک، مقرون به صرفه شود و برای این کار هیچ راهی بهتر از تنشآلود کردن خلیج فارس نیست و غرب هیچ دشمنی نجیبتر از ایران نخواهد یافت تا در یک بازی پیچیده اما کم خطر با او، این پروژه بزرگ تاریخی را اجرا کند. پیام این کتاب را در یک جمله می توان چنین توصیف کرد: در بازیای که غرب طراحی کرده است، ایران گل بزند یا گل بخورد، برنده نهایی غرب است و منافع تاریخی ما در این است که به سرعت از این بازی کناره بگیریم.»(+)
.
چهارم:
قبل از برگزاری انتخابات نوشتم که «باور دارم جلیلی برای شکست به میدان فرستاده شده.
سلفیها از او حمایت خواهند کرد ولی او شکست سنگینی خواهد خورد. شکست او، پیام تغییر
رویه ایران را به جهان مخابره خواهد کرد از راه تکیه به یک انتخابات و نظر مردم (این– یعنی آویختن به رأی مردم برای تغییر رویه - البته
به خودی خود، دستاویزی است که به سود دمکراسی ایرانی منجر میشود.)»(+)
.
حالا
با یقین بیشتری باور دارم که نظام در حال تغییر رویه است. جلیلی، نماد کله شقی
سیاسی (موسوم به "گفتمان مقاومت") و شکست همه مذاکرات شش سال گذشته، از گردونه به بیرون
رانده خواهد شد. افشاگری نصفه – نیمه اخیر آقازاده (رئیس سابق سازمان انرژی اتمی) موید
این نظر است. او با اشاره به تحولات در بحث هستهای در سال 87، گفته که «در آن مقطع
نشانههایی از سوی غربیها برای حل موضوع دیده شد و رهبری جلسهای ترتیب دادند که من
هم در آن شرکت داشتم و نظراتم را گفتم مبنی بر اینکه میتوان با رویکرد جدید که از
سوی غربیها مطرح شده است مساله را پیش برد و رهبری تصمیم گرفتند که رویکرد غربیها
مورد توجه قرار گیرد و ما دنبال مساله برویم اما برخی زیر بار قضیه نرفتند.» او در
ادامه حرف مهمی زده: «معتقدم لازم نبود هزینههای سالهای بعد از 87 به کشور تحمیل
شود ... رییسجمهور نظر موافق با آن رویکرد نداشتند و اختلاف بنده با آقای احمدینژاد
هم از همین جا شروع شد. آقای احمدینژاد تحلیلهایی داشتند و فکر میکردند نباید به
سمت آن رویکرد برویم.» او توضیح بیشتری نداده.(+)
آقازاده
چرا این روزها را مناسب یادآوری خاطره 5 سال قبل تشخیص داده است؟
.
چند
سئوال:
.
1) اگر
آمریکا در جامعه جهانی، برای نگرانی از فعالیتهای هستهای ایران تنهاست، و صرفا
با اتکا به قدرت اقتصادی خود تقریبا همه کشورها را ناچار از همراهی با خود در تحریم
ایران کرده، آیا بهترین راه مقابله با این اتحاد و ایجاد رخنه و تزلزل در آن، متهم
کردن آمریکا به توطئه برای براندازی جمهوری اسلامی است؟ جهان، این ادعا را چگونه
باور کند؟ آمریکا چطور میتواند باور آن را دشوار و یا حتی ناممکن سازد؟
.
2) آقازاده
میگوید: «لازم نبود هزینههای سالهای بعد از 87 به کشور تحمیل شود.» همین و تمام؟!
اساسا آیا سقف هزینههایی که مردم ایران باید برای شناخت ناقص و حتی نادرست مقامات
از شرایط و رویکردهای طرف مقابل پرداخت کنند، تعیین شده؟ این مقامات، مسئولیت
تصمیمهای خود را قبول دارند؟
.
3)
آیا بعد از حل احتمالی مشکلات پرونده هستهای، نوبت پرونده دمکراسی و حقوق بشر
خواهد رسید؟
.
4) نتیجه
انتخابات، مجال تغییر رویه در مذاکرات هستهای از سوی ایران را فراهم آورده. وزیر
دفاع و وزیر امور خارجه دولت دوم اوباما نیز رویکرد مثبتی از خود در این مدت نشان دادهاند. از سویی دیگر، اوضاع اقتصادی
کشور وخیم است و همچنین دامن ایران به واسطه مسئله غمانگیز سوریه، آلوده نزاع بد
یُمن و ترکیب منطقهای شده. در میدان منازعه خیر و شرهایی این چنینی، پیروز کیست و
روز آرامش کی فرا خواهد رسید؟
.
.
.
کارتون از Brad Holland - USA
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر