افت سنگین سطح علمی ایران در دوران مغول و از آن پس، نکته ناگفتهای نیست که در اینجا به شرح و بسطش نیازی باشد. راز این انحطاط را به نوشته ابنخلدون باید در چیرگی خوی بیابانگردی بر ایران و ایرانی دانست که نسبتی با علم و دانش ندارد و نیازی به آن احساس نمی کند ... البته گناه بزرگ مغولان در این زمینه نباید ما را از تاثیر مخربی که مدارس نظامیه و فلسفهستیزی کسانی چوت غزالی در جریان تولید علم گذاشتند، غافل کند ... مرحوم دکتر محمدامین ریاحی جنبه مثبتی از این تازش خونبار بیان کرده: «سیل بنیانکن مغول مثل یک بلای آسمانی همه چز را زیر و رو و نابود کرد اما این حُسن را هم داشت که بالاخره ایران را از شر خلافت بغداد آسوده ساخت. این اگر چه خیلی دیر بود، اما از نظر فرهنگ ایرانی حادثه خجستهای بود. سقوط بغداد مقدمه ای بود بر این که به تدریج بندهای تعصب و اختناق گسسته شود تا اهل ذوق و اندیشه نفس راحتی بکشند ... مغول چون خود فرهنگی نداشت، فهم و شعور ستیزه با فرهنگ ایرانی را هم نداشت. فرمانروایانش خیلی زود – در نسل دو و سوم – با فرهنگ ایرانی خو گرفتند و مروج آن شدند اما عباسیان تا بودند با عصبیت عربی که داشتند با فرهنگ ایرانی کینه میورزیدند ... مهمترین نتیجه سقوط خلافت برقرای آزادی نسبی فکری و مذهبی بود ... رافضیکُشی و تکفیر آزادگان به اتهام زندقه و رفض و الحاد پایان یافت. پیرویان اندیشههای گونهگون نفس راحتی کشیدند. یکی دو نسل بعد تدریس حکمت و کلام هم در مدرسهها رواج یافت» ...
.
برای
مطالعه متن کامل مقاله مراجعه کنید به:
«فرجام
و پیامد ایلغار مغول» / بخش دوم / حمید یزدانپرست / فصلنامه «اطلاعات سیاسی –
اقتصادی» / شماره 287 / بهار 1391
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر