ما بایستی از «خطا» نفرت داشته باشیم و نه از «خطاکار». وقتی این قاعده، در ذهن ما رسوخ کند، لااقل دو اثر مهم را خواهد داشت. اوّلاً وقتی از خطاکار نفرت داشته باشیم، به نوعی از «انسان» نفرت پیدا کردهایم و این با «عشق به انسان» که لازمهی اصلاحگری است، منافات دارد. ثانیاً کسانی که نفرت خود را، معطوف به خطاکاران میکنند، خطاهای خود را نمیبینند و با خطاهای خود به دیدهی اغماض نگاه میکنند. نفرت از دیگران (خطاکاران)، باعث میشود عواطف انسان بر عقلانیّتِ او پیشیگیرد و او را کَر و کور میکند. اثر دیگر آن است، که وقتی از خطاکار نفرت داریم، معمولاً دچار تعجیل در حذف خطاکار میشویم و تعجیل همیشه کار را بدتر میکند ... * ... گاندی در سخنرانی معروفی که بعد از پیروزی نهضت کرد این جمله را گفت که "من به جایی رسیدهام که از هر کار بدی چه ریز، چه درشت متنفرم، اما از هیچ کنندهی کار بدی متنفر نیستم. هر کنندهی کار بدی انسان است و من انسان را دوست میدارم. من از کنندگان کار بد متنفر نیستم از کار بد متنفرم" ...
.
مصطفی ملکیان: "آنچه لازم داریم" * "ایمان، اخلاق، شریعت"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر