۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

مصاحبه مهم عباس عبدی با دویچه وله


دیشب با فکر نامه فاطمه کروبی به رهبری و مصاحبه عباس عبدی با دویچه وله خوابم برد. اولی نماد "درد" بود و دومی نماد "چاره"؛ با اولی دوست دارید هوار بزنید، مدام بگویید "کاش دروغ باشد"، "مسجد و این حرف ها؟"، با دومی خوشحالید که "هیجان نزده" ها کم نیستند، خوشحالید که جنبش سبز استعداد خارق العاده ای در "خود انتقادی" دارد و این بزرگ نعمتی است که حرکت به جلو را تضمین می کند، مدام توی ذهنتان این جمله عبدی را تکرار می کنید که "هیچ‏وقت یک جنبش سیاسی نباید این‏قدر منفعلانه و در واکنش به دیگران حرکت کند". اگر امروز هیچ چیز تازه ای نخوانده باشید، خواندن مصاحبه عباس عبدی برای چند روزتان کفایت می کند؛ حتما بخوانید؛ شده قسمت – قسمت؛ ولی حتما بخوانید


*


بخش های برگزیده مصاحبه عباس عبدی را در ادامه بخوانید:

دویچه‌وله از عباس عبدی می پرسد: "راهپیمایی دیروز معترضان در ۲۲ بهمن را عده‏ای نوعی شکست حرکت‌های خیابانی تلقی کردند" و او جواب می دهد: این‏گونه جریانات سیاسی در ایران بیش از آن که مبتنی بر یک برنامه و عقلانیت مشخصی باشد، مبتنی بر موج احساسات و عمل‏کرد طرف مقابل است. مثلا فکر می‏کنند چون طرف مقابل کارهای بدی انجام داده است، آن‏ها نیز مجازند هر نوع سیاست و هر نوع تاکتیکی را اتخاذ کنند ... در تمام دنیا وقتی این اتفاقات رخ می‏دهد، از ابتدا یک نوع مطالبه‏ی مشخص دارند و به دنبال آن نوع مطالبه می‏روند. اگر نرسند، تاکتیک‏های جدیدی را برای رسیدن به آن مطالبه و آن خواست امتحان می‏کنند. ممکن است تاکتیک‏هایشان را رادیکال‏تر کنند. اما در ایران اصلا قضیه معکوس است؛ یک مطالبه را اعلام می‏کنند و وقتی به آن نمی‏رسند، سطح مطالبه‏شان را بالا می‏برند. شعارهای ابتدای این حرکت را با شعارهای انتهای آن مقایسه کنید. اصلا هیچ تناسبی با هم ندارند ...
جدا از آن، شما می‏توانید روی شعار اولیه‏تان یک بسیج نیرو داشته باشید اما وقتی مطالبه‏تان را بالا ببرید، کلا همه، جا می‏زنند ... وقتی جنبش خیابانی می‏شود و رهبری‏ که کنترل کند، دستور بدهد و همه از آن تبعیت کنند نداشته باشد، مانند کامیون پرباری خواهد شد که در سراشیبی می‏خواهد دنده‏اش را خلاص کند ... مشکل‏ کلیدی‏تری که این جریان دارد ولی به آن هنوز اصلا توجه نکرده‏، انقلاب رسانه‏ای بود که اتفاق افتاد. انقلاب رسانه‏ای مرز داخل و خارج را برداشته، اما مساله این است که در داخل، آدم‏ها بر اساس شرایط کنونی‏شان حرف می‏زنند و فکر می‏کنند اما در خارج این محدودیت وجود ندارد. بنابراین بین واقعیت داخل و ایده‏ها و شعارهایی که داده می‏شود، شکاف بسیار عظیمی رخ می‏دهد؛ این شکاف عظیمی که این وسط به‏وجود آمده است، مدتی به جلو می‏رود و بعد به بن‏بست می‏خورد ... یک جنبش سیاسی ممکن است حتی مجبور شود مطالبه‏اش را کم کند تا نیروهای حامی‏اش را بیشتر بکند نه این که مرتب مطالبه را بیشتر کند و نیروهایش را کم کند ... برای من مهم این است که تصمیم این طرف مستقل باشد. اگر قرار است رفتار آن‏ها روی رفتار این طرف تاثیر بگذارد، همین‏جا دیگر راهمان جدا می‏شود. یعنی کسانی که دارند به نام جنبش سبز حرکت می‏کنند، بیشتر از این که خودشان مستقل تصمیم بگیرند، رفتارشان واکنشی است نسبت به رفتار طرف مقابل. در این صورت، آن‏ها تعیین می‏کنند که این طرف چکار باید بکند ... هیچ‏وقت یک جنبش سیاسی نباید این‏قدر منفعلانه و در واکنش به دیگران حرکت کند. این که اعدام می‏کنند؛ مگر در این مملکت کم اعدام شده که حالا شما دو مورد آن را دارید می‏شمارید؟ یا این که کتک می‏زنند، زندان می‏کنند یا هر چیز دیگری… این‏ها همه سابقه داشته، از قبل بوده و بعد از این هم خواهد بود. این‏ها اتفاق‏های جدیدی نیستند که بخواهیم بگوییم اتفاق خیلی خیلی مهمی رخ داده است. اما اگر به این وسیله دارند تعیین می‏کنند که این طرف چه نوع رفتاری بکند، نتیجه‏ی آن همین می‏شود ... وقتی مردم بدون رهبری به خیابان بیایند، همین می‏شود. جنبش اجتماعی باید رهبری داشته باشد. هنگامی که او می‏گوید بایستید! بایستند و وقتی بخواهد که جلو بروند، جلو بروند. یا تعیین کند که چه شعاری داده شود یا نه. وقتی کسی گوش نمی‏کند، آخرش به همین‏جا می‏رسد. آن کسی هم که حرف‏اش را گوش نمی‏کنند، باید به مسئولیت‏اش دقت کند. وقتی کسی گوش نمی‏کند و به خیابان می‏‏آیند، نتیجه‏اش هم همین است. من با آمدن به خیابان، وقتی که روی آن کنترلی نباشد، صددرصد مخالف‏ام. به همین دلیل هم از ابتدا با آمدن در خیابان مخالف بودم. نه به خاطر این که این کار در جنبش سیاسی بد است. اما وقتی با آمدن توی خیابان موافق‏ام که رهبری صددرصد شناخته شده و مشخص و صاحب‏نفوذی داشته باشد که همه از او حرف بشنوند. وقتی شما به خیابان می‏آیید، ممکن است یک پلیس به شما حمله کند. شما باید چکار کنید؟ حق ندارید از خودتان دفاع کنید. به هیچ وجه! به خاطر این که این‏جا یک عمل جمعی است که دارد انجام می‏شود. این رهبری جنبش است که آدم‏ها را به خیابان آورده است و باید بگوید «اگر پلیس زد، بزنید» یا این که اگر «پلیس زد، فرار کنید» و یا «اگر پلیس زد، بشینید». او باید تعیین کند، نه این که هر کسی در خیابان برای خودش تصمیم بگیرد چه‏کار کند یا چه‏کار نکند ... در کجای عالم نداشتن رهبر یک نقطه‏ی قوت است؟ این بازی مسخره‏ای بود که عده‏ای شروع کردند برای این که بگویند رهبری نداریم. خواستند دفاع هم بکنند. پس می‏گفتند این نقطه‏ی قوت‏اش است. اما کی گفته رهبری کاریزماتیک باید باشد؟ رهبری کاریزماتیک با رهبری قانونی و عرفی فرق می‏کند. شما می‏توانید یک جنبش داشته باشید که رهبری قدرت‏مندی داشته باشد، کاریزما هم نباشد و مبتنی بر عقلانیت باشد. اما کجای عالم و آدم می‏شود حرکتی را پیدا کرد که رهبری نداشته باشد، بعد بگوییم این نقطه‏ی قوت‏اش است؟ ... من هیچ توصیه‏ای برای جنبش سبز ندارم. حتما همین‏طور پیش خواهد رفت؛ خارج از اراده‏ی ما و خارج از خواست ما، خودش هرطوری که دوست دارد پیش می‏رود ... فارغ از همه‏ی این مسائل، اصل تصمیم را باید حکومت بگیرد. حکومت اشتباه مهلکی را انجام داده است. به نظر من، اتفاق دیروز (22 بهمن) همان‏قدر که برای جنبش سبز می‏توانست درس‏آموز باشد، حکومت هم باید از آن درس بگیرد. جمع کردن یک مساله با حل کردن آن خیلی خیلی فرق می‏کند. قبلا هم که از من پرسیده بودند ۲۲ بهمن چه می‏شود، گفتم اتفاقی نمی‏افتد و این‏ها مساله را جمع می‏کنند. هیچ نکته‏ی خاصی رخ نمی‏دهد. دلایل خاص خودم را هم داشتم. اما همان‏جا به کسانی که این سؤال را می‏کردند، متذکر شدم که این خطری است که حکومت را تهدید می‏کند که فکر کند این مساله حل شده است. ماهیت این مساله نرم‏افزاری است و به هیچ وجه نمی‏توان آن را با ابزارهای سخت‏افزاری حل کرد. من بیش از آن که توصیه‏ای برای جنبش سبز داشته باشم، توصیه‏‏ی اصلی‏ام به حکومت است؛ باید در سیاست‏اش تجدید‏نظر کند. این مساله دیروز حل نشده است. ممکن است به یک معنا تا حدی جمع شده باشد −که حتی من در آن هم شک دارم− اما آن‏چه مساله‏ی کلیدی است، حل نشده است ... بیشترین کوشش جنبش سبز در درجه‏ی اول باید این باشد که توپ را توی زمین حکومت بیاندازد و حکومت را به جایی برساند که سیاست‏های خود را تعدیل کند و تغییر بدهد و این‏ها هم پاسخ مثبتی به او بدهند. وگرنه اگر با این نگاه‏های ایدئولوژیک که یکی سیاه و یکی سفید است به قضایا نگاه کنیم، واقعیت این است که هیچ اتفاق خوبی در مملکت رخ نمی‏دهد.

*


دیگر پست امروز: بی تعادل

۹ نظر:

  1. در همین راستا
    http://dogflavorcoffee.blogspot.com/2010/02/blog-post_14.html

    پاسخحذف
  2. اشکان عزیز! توی وبلاگ خودت نتونستم کامنت بذارم ولی انصافا قرص و محکم و متین و قابل قبول نوشته ای ... درود

    پاسخحذف
  3. فقط مي تونم بگم حال كردم
    خدا كنه اين بار اگه انقلابي رخ داد از روي فكر باشه نه به خاطر گشنگي

    پاسخحذف
  4. 1-به نظر من البته تفرعن آقای عبدی در مصاحبه توی ذوق می‌زند و ايشان با توجه به نقدهای تند و تيزشان و بی‌انصافی‌های فراوان‌شان، حداقل بد نبود چند راهكار و پيشنهاد عملی برای تصحيح جنبش ارائه می‌دادند.
    2- در هنگام شكست‌ها و سرخوردگی‌ها و... ايرانی‌ها بسيار خوب در زمينه شانه خالی كردن از بار مسئوليت و پيدا كردن مقصر و گذاشتن تقصيرات بر دوش يك نفر مهارت دارند.
    به نظر من اولين چيزی كه جنبش بايد ياد بگيرد مسئوليت‌پذيری است وگرنه پيروزی و دستاوردهايش را به حساب خودمان واريز كردن و شكست‌ها را بر دوش ديگران گذاشتن كاری ندارد.
    تا ديروز از صغير و كبير دم از آزادی بيان و تكثر و كف و سقف خواسته‌ها و رهبری مردم و بی‌سر بودن و.. می‌زدند و مقاله‌ها می‌نوشتند و از رهبری مردم و جنبش غير هرمی داد سخن می‌دادند و مدام دستاوردها را به حساب‌شان واريز می‌كردند و...اما ناگهان با يك شكست و اشتباه و محاسبه خطا يكباره ورق برمی‌گردد و همه و همه از لزوم رهبری می‌گويند و اينكه كی گفته جنبش بی‌رهبر خوبه؟ جنبش بايد رهبر (به اسم و تشكيلات و...)داشته باشد تا ما تمام شكست‌ها و كشتارها و شكنجه‌های تاريخ را به گردنش بيندازيم و از او حساب بكشيم و مردم هم كه تا ديروزش زير بار هيچ نظر و منش خيرخواهانه و آرامی نمی‌رفته‌اند يكباره بی‌تقصير و بی‌مسئوليت شوند!!
    من البته در اين مورد كه ايشان به نتيجه چنين جنبش‌هایی در ايران خوشبين نيستند، هم‌عقيده‌ام چرا كه به هيچ وجه بلوغ و مسئوليت‌پذيری و قانون‌مداری كه از پايه‌های اصلی دموكراسی هستند را در ايرانيان پرمدعا نمی‌بينم. همه ما (از خود من تا همين جناب عبدی-با توجه به سوابق و عملكرد و مواضع‌شان در هر دوره) يك مستبد كوچك در خود داريم.

    پاسخحذف
  5. عرفان عزیز! عبدی بی اشکال و اشتباه نیست ولی توجه به این نکته که در این ماه های اخیر ساکت بوده می تواند موید آن باشد که از اوضاع ناراضی بوده. تا جایی که من می دانم او یک بار این اواخر درباره راهکارهای علی مطهری مطلبی در اعتماد نوشت و بقیه را به سکوت سپری کرده و حالا هم حرفی که زده مغایر گفته و نگفته های قبلی اش نیست. در ضمن توجه داری که فارغ از سابقه او در این مصاحبه به نکات مهمی اشاره کرده که 22 بهمن حداکثر یک شاهد بر ان است / فراز پایانی کامنتت هم که کاملا مقبول است این که همه ما استعداد مستبد بودن داریم

    پاسخحذف
  6. محمد،دوست خوبم؛ قسمت دوم نوشته‌ام برمی‌گردد به رفتار و واكنش‌های خودمان و دوستان و همه كسانی كه ناگهان اين مصاحبه را چاره‌كار و برداشت‌ها و بی‌انصافی‌هايش را درمان دردهادانستيم/دانستند.
    وگرنه موضع آقای عبدی فعلا توپ در زمين حريف و سياست چانه‌زنی (چه شفاف چه غيرشفاف) است و البته آخرين واكنش ايشان هم به بيانيه 17 مهندس موسوی برمی‌گردد كه از بيانيه بخاطر انداختن توپ در زمين حريف! استقبال كرده بودند و گفته بودند يكی از دلايل عدم حمايت ايشان از مهندس قبل انتخابات عدم روحيه چانه‌زنی ايشان بوده.
    در مورد نكاتی كه اشاره كرده‌اند كيست كه شك داشته باشد جنبش دچار گسست و احساس‌گرایی و خشونت انقلابی و بازتوليد استبداد و توهين و تحقير و...شده(نگاهی به بالاترين؛سم جنبش كافی‌ست) اما مسئله اينجاست كه به نظر من مشكل از عدم رهبر نيست (چراكه به نظر من جنبش دارای رهبری منطقی و شايسته و مسئوليت‌پذير هست) به نظر من ايراد در ارتباط بين بدنه با سر جنبش است و مسئوليتی كه بر دوش افراد تواناتر و آگاه‌تر است.
    مسئله بعدی تعريفی است كه آقای عبدی از رهبر جنبش ارائه می‌كنند، اين نوع رهبری كه ايشان می‌گويند هم برای جنبش‌ها و گروه‌ها و احزاب كم‌جمعيت محدود شدنی است هم اينكه كمی كهنه و ناكارآمد است. در دنيای امروز ديگر رهبران نيستند كه تعيين می‌كنند چه شعاری،كی؟كجا؟،چطور؟چگونه؟ جزئيات را كه رهبران تعيين نمی‌كنند، رهبران خط‌مشی و راه‌كارها و خطوط كلی را معين می‌كنند (همين‌طور كه تا الان در جنبش سبز بوده) اين حلقه وصل بين بدنه و رهبر هست كه جزئی‌تر وارد ماجرا شده و ترجمان عملی اظهارات رهبر می‌شود. به نظر من اين رابط داخلی (وگرنه خارج نشين‌هايش كه بی‌شناخت و سهم‌خواهانه پريده باشند وسط،زياد است) حلقه مفقوده و اشكال جنبش هست در حال حاضر.
    محمد عزيز از پاسخت ممنونم و خوشحالم.

    پاسخحذف
  7. مصاحبه آقای عبدی روشن گرانه بود. برای تکمیل شدن نظر ایشان می باید ببینیم منظور از انداختن توپ در زمین حریف چیست؟

    پاسخحذف
  8. در خصوص مصاحبه عباس عبدی مطلبی نوشته ام با عنوان:
    راه «اکبر گنجی» از «عباس عبدی » می گذرد. راهبردها و چشم انداز جنبش سبز کدامند؟
    مایلم نظر شما را هم داشته باشم
    با تشکر:
    http://tavazon.blogspot.com/2010/02/blog-post_18.html
    اگر می توانید در بالاترین هم بفرستید که نظر دیگران را هم داشته باشم ، ممنون خواهم شد

    پاسخحذف
  9. فرخ عزیز! مطلبتان را حتما سر فرصت می خوانم

    پاسخحذف