از دیشب که این مطلب را، "ما ساندیس نظام مان را می خوریم"، خوانده ام، حالم خوش نیست ... در خبرها و عکس ها، آمده بود که از راهپیمایی کنندگان نُه دی در تهران، با ساندیس و کیک پذیرایی شده؛ و نویسنده ی "ما ساندیس نظام مان را می خوریم" همه حرف اش در پس بازی با کلمات و تاریخ، این است که "خوردیم که خوردیم، حرفی هست؟" ... حالم خوش نیست نه این که با او مخالفم و او هر چه خواسته گفته و توهین و تهمت را فرونگذاشته و انگار چند اسم را گرفته جلوی چشم اش و گفته این را این طوری و آن را آن طوری به لجن بکشم؛ نه این ها مساله نیست که انگار بر پیشانیِ گوش و چشم ما شنیدن و خواندن و دیدن توهین و ناسزا را مهر کرده باشند، و تازه مگر همه باید مثل من فکر کنند؟ ...
*
*
ساندیس عزیز!
دیدی به چه سادگی رفتی و صاف جا خوش کردی توی صفحات تاریخ؛ کنار حماسه و غیرت و آب زمزم و شراب طهور بهشت! خوش شانسی اصلا تو؛ جایی که میلیارد - میلیارد پول گم می شود، سهم من از حیرت بگذار این باشد که تو چقدر باید خوش شانس باشی که "رانی" را به تو ترجیح ندادند که هم خوشمزه تر است و هم لابد زمزم تر و شراب طهورتر. حالا هم که می گویند نی تو را فرو کرده اند توی چشم رییس جمهور آمریکا، بگذار سهم من از تحسین این باشد که درود بفرستم به ابتکاری که نی کوتاه تو را تا چشم رییس جمهور ینگه دنیا می رساند، و در همه این سال ها، بعد شکستن دندان استکبار، نوبت چشم اش را سپرده اند به نی تو
ساندیس عزیز!
بگذار، بگذرم همه این ها را، توهین و نحسی ها را، بگذار تا نگفته ها و ننوشتی ها بماند در اندرونی دل، در همسایگیِ بغض گلو؛ بگذار پوستین وارونه بر تن کنند و هوار بزنند که حق فقط و فقط با آن هاست، آمده اند تا دنیا را آباد کنند و کدخدایی خود را همیشه با خداییِ خدا در هم آمیزند، ما نگهبان شترهایمان هم باشیم، دراین بازار مکاره، هنر کرده ایم؛ خدای کعبه ابابیل را که اسقاط نکرده؛ کرده؟ ... اصلا مشکل مگر تو هستی؟ تو بودی؟ نه مشکل تو نیستی، نوش جانشان که تو را وقت آفریدن حماسه لاجرعه بالا کشیده اند یا نی ات را فرو کرده اند در چشم کسی؛ من دارم تو را می گذارم کنار "خلخال پای زن یهودی"؛ همانی که وقتی خبر رسید سرباز اسلام به زور از پای زنی بیرون کشیده، مولایی که کاخ نداشت، گفت آن چه که همه می دانیم، و همه می دانند. همه غصه این است، همه درد این جاست، ما از خلخال رسیده ایم به تو، به "ساندیس"، از دلشوره برای عدالت به هماورد طلبی و تقدیس در ساندیس خوری، تقدیس انحصاری بودن بیت المال برای خودی هایی که مدام تبرئه می شوند
ساندیس عزیز!
آمده بودند با هوندا 125 دنیا را آباد و استخوان همه فتنه ها را خرد کنند، ولی نمی دانم چرا یادشان می رود که هوندا 125 وسیله است؛ جمع آهن و لاستیک و پلاستیک ... باور کن جایی که ایمان به عدل را، به انصاف و اخلاق را، فروخته باشند، اولین چیزی که دود می شود و به آسمان می رود تبرّک همین وسیله هاست؛ می خواهد هوندا 125 باشد، می خواهد تو باشی یا حتی شهاب 3
ساندیس عزیز!
مساله، حالا این است که مرکز اسناد انقلاب اسلامی، برای بازی رو کم کنی، ساندیس خوران را تئوریزه می کند؛ افسوس همین است که شان اسناد انقلاب، چنین خدشه دار شده.
هیچی نمیشه گفت
پاسخحذفینی انقدر ساده دلی که میذاری افسار روح و روانت با یه مشت جفنگ بیفته دست این اسگول مسگول ها؟ این ها انقدر ناچیز و پست و زبون هستند که فردا مدفوع سگ روی آسفالت لیس می زنند و براش حکم شرعی جور می کنن. بذار در سیاهچال "خود با حال بینی" شون غرق بشن. حتی خوک ها هم جاهایی دارند که توش بتونن به خودشون حق بدن: خوکدونی! باید چارچوبی ساخت، براش قواعدی اختراع کرد، قداستی براش تراشید و بعد زیر سایه اش به خود حق داد.
پاسخحذفاز این ها زیاد بوده همیشه و حالا حالاها هم از این ها وجود خواهند داشت.. انبوهی از موجودات بی اهمیت. بذار سقف خوکدونیشون رو تعمییر کنن.. کتاب های تاریخ خیلی وقت پیش بمون گفتن که جای نهاییشون کجاست.
با این تیکه شان اسناد مخالفم!بله درسته که این نوشته با کینه و جهت دار بود اما بعدها سندی میشه برای نشون دادن اینکه در سال 1388 چطوری فکر می کردن و خودش یک سنده خوبه.
پاسخحذفاز ته دل نوشتی بودی
پاسخحذفلاجرم بر دل نشست!
درد بزرگیه
پاسخحذفدر حال حاضر به راحتی قبح هر چیزی رو می برن و هر ترفندی رو بی اثر می کنن
تو اخبار اونجور که دلشون می خواد تصویر سازی می کنن
ساندیس رو توجیه می کنن و برای مرگها فیلمنامه می نویسن
پرونده عملیاتای سیا رو چاپ می کنن و بعد الگو هاش رو رونمایی به نفع می کنن
روزگار عجیبی است...
مانا باشید