۱۳۸۷ خرداد ۱۱, شنبه

اما من آسوده تر از شمایم


خبری خواندم زیر این عنوان: "هشدار آیت الله مصباح یزدی درباره سیر نزولی معنویت"؛ انگار زخمی کهنه سر باز کرد ...
*
حضرت آیت الله مصباح یزدی! سلام، خسته نباشید ... چه زود سپری شد دوازده سالی که در ابتدای آن برای اولین بار پشت سرتان نماز خواندم و بعد تابستان سال هفتاد و پنج شروع شد که با همه تابستان های قبل و بعدم تفاوت داشت. تابستانی بسیار غریب و پربار. ما دانشجویانی بودیم از همه دانشگاه های کشور؛ دانشجویان برگزیده عضو بسیج دانشجویی و شما رییس کمیته علمی یک دوره فشرده آموزش مبانی اندیشه سیاسی اسلام. شما بودید و محسن غرویان و حاج آقای روانبخش و دکتر طالب زاده، که آن موقع مدیر شبکه چهار بود، و محمدی عراقی و آیت الله طاهری خرم آبادی و دکتر مددپورِ مرحوم و زنده یاد علامه جعفری شیرین سخن. چه هیجانی داشتیم وقتی پای درستان می نشستیم تا بیاموزیم. هیچ تابستانی را به یاد نمی آورم که ناگهان آن همه "چیز" یاد گرفته باشم. عصرها جلسات سخنرانی از نوع دیگر دایر بود. آیت الله جوادی آملی و محسن رضایی و سردار صفوی و موحدی کرمانی و جاسبی و وزیر علوم آن زمان و دکتر ولایتی و فلاحیان و ناطق نوری نوبت سخنرانی داشتند برای جمع کوچک ما. یک بار هم مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی آمد که به خاطر کسالت، بی سخنرانی بازگشت. چقدر حلقه می کردیم دور علامه جعفری و خودتان و چه با حوصله به سئوال ها جواب می دادید. لذت پرسیدن و دانستن از محضر کسانی چنین بزرگوار دیگر برایم تکرار نشد. یادم هست در یکی از سخنرانی ها داشتید بدون نام بردن از دکتر سروش که آن روزها ظاهرا برای نمایندگان آلمان پشت درهای بسته سخنرانی کرده بود، حرف می زدید. یکی از بچه های پرشور شیرازی داد زد: "مرگ بر روشنفکر وابسته" و من چقدر لذت بردم وقتی شما برگشتید و گفتید: "آقا شعار بس است، فکر کنید". محسن غرویان از مقاله اش درباره رابطه علوم تجربی و دین حرف می زد که روزنامه اطلاعات دوبار چاپش کرده بود و چه مقاله عجیبی که این روزها فکر نمی کنم کسی باورش بشود شاگرد برجسته شما چنین مقاله ای نوشته باشد. اواخر همان تابستان در سخنرانی تان در قم برای همان جمع دانشجویان برای اولین بار از شما شنیدم که رأی در منظر بنیانگذار جمهوری اسلامی، سلاحی برای خلع سلاح دمکراسی غربی بوده؛ همانی که بعدا اسمش را گذاشتند: رأی زینتی! کتاب معرفت شناسی دکتر اشکوری، نه آن اشکوریِ ملی – مذهبی، را رایگان به همه ما هدیه کردید و من چقدر این کتاب را پرستیدم. جایی در این کتاب نوشته بود اگر در جامعه ای نتوان به راحتی انتقاد کرد، فقط شجاعان انتقاد می کنند واین آغاز انحطاط است و من از این شاه بیت چقدر غرق افتخار و لذت شدم که در مبانی اندیشه سیاسی چنین محملی گسترده است برای تعالی انسان و جامعه. کتاب پاسخ به شبهات شما را هم خواندم و شاید اولین جرقه ناجور همان جا به ذهنم زد که چرا در این کتاب شما انتقاد از ولی فقیه را متوقف به سواستفاده از دشمن کرده اید. با خودم گفتم این یک مصلحت اندیشی صرفا سیاسی است ... تا دو خرداد 76 رسید و من هنوز آموزه های شما را باور داشتم ... بی انصافی ها در حق مولود دوم خرداد شروع شد و بعد آرام آرام حس کردم در مبانی اندیشه سیاسیِ معلمانم، سکوت در برابر توهین و تخریب یک بشر، و نه حالا یک رییس جمهور، چقدر راحت توجیه می شود. آیت الله منتظری که منکوب و محکوم و متهم شد در پاییز سال 76، و حسینیه اش را به هم ریختند و روی دیوارهایش از مرگ نوشتند، شما برای ما آن جمله دلپذیرتان را تکرار نکردید که "شعار بس است، فکر کنید". قتل های زنجیره ای که رخ داد دل ما را آرام نکردید که در مبانی اندیشه سیاسی اسلام نفله کردن یک دیگراندیش آخر تا کجا مباح است؛ تا کاردآجین کردن فروهرها؟! پیشانی دانشگاه در 18 تیر به داغ توهین و سرکوب مهر شد، هشداری از شما به گوش نرسید که ای جماعت عدالت کنید که به تقوا نزدیک تر است. چوبه دار سروش را در دانشگاه علم کردند، صدایی از شما به گوش ما تشنگان مبانی اصیل اندیشه سیاسی اسلام نرسید و من همچنان داشتم "استحاله" می شدم! ... از سه سال پیش به این سو نیز که احمدی نژادِ محبوب شما رییس جمهور شده، و شما دروغگویی های او را تحمل کرده اید، دیگر خاطره تابستان 75 برایم مثل ایوان مدائن است؛ آینه عبرت! که باور کنم می شود مبانی اندیشه سیاسی اسلام را قربانی مصالح ندیدنی و نشنیدنی کرد ... حالا در پس این دوازده سال، و چه فرقی می کند که بگویم در پس این سی سال، هم شما نگران افول معنویتید هم منِ نوعی. اما من آسوده تر از شمایم؛ این را صدای نحیف و دستان کوتاه من و صدای فراخ و دستان بلند شما گواهی خواهند کرد. در این زمانه، جستجوی معنویت وقتی مصلحت اندیشی، "معنوی گویانِ" ما را مجاب به سکوت کرده، چه آب در هاون کوبیدنی است دیگر!؟

۷ نظر:

  1. سلام
    فقط می توان گفت مرحبا

    پاسخحذف
  2. دل آواز حزینی بود ! مرحبا ،زیبا می نویسید در ضمن سوابق حضرتعالی مایه مباهات شد

    پاسخحذف
  3. سلام علیکم
    این اولین بار است که نوشته هایت را می خوانم تمام دشت نوشته حاکی از صداقتی کمیاب است و تبریک جهت این هدف گیری اما
    ما سالهاست که پاکان را به فریب پاک نمایان فرو گذاشته ایم پس چه انتظاری از بالندگی کشور و دین و ملتمان
    اینجاست که یاد کلام نورانی آن عزیز از دست رفته می افتم که می فرماید:
    ان اشرارهم علمائهم
    فقط خدا به فریادمان برسد و ما را از خوابی که خود را به آن زده ایم بیدارمان کند که خواب رفته بیدار می شود اما خواب زده را بیداری نه

    پاسخحذف
  4. آقا شعار بس است، فکر کنید!

    پاسخحذف
  5. سلام
    چه صميمي و صادقانه سير گذر ايام را با اين حضرات بيان كردي.

    پاسخحذف
  6. زیبا بود.
    جالب است که فکرتان را نبستید و گذاشتید سیال بماند.

    پاسخحذف
  7. جوان سلام.
    باز هم جرات اندیشیدن داشته باش و
    تلاش کن تا مرید هیچ کس نباشی.
    کتاب "مرید راستین" از انتشارات اختران را نیز به شما معرفی می کنم
    پیروز باشید

    پاسخحذف