۱۳۸۶ آذر ۱۰, شنبه

بی یا با اجازه فراموش می کنم


فیلمی کوتاه دیدم از ضرب و شتم هولناک یک جوان توسط ماموران نیروی انتظامی. بعد از دیدن آن فیلم هنوز وقتی به یادش می افتم ضربان قلبم تندتر می شود. بهانه آن ضرب و شتم وحشیانه و کشیدن آن جوانک بدبخت روی خیابان با دستان بسته و بدون پیراهن و کوبیدن متوالی با باتوم روی بازو، احتمالا به قصد شکستن استخوان، لابد وابستگی به اراذل و اوباش بوده، خدا می داند. آن چه دیدم واقعا وحشتناک بود. اصلا مجازات نبود، شکنجه و خُرد و نفله کردن بود. جان می دهد برای شعله ور کردن آتش انتقام برای کسی که قربانی این آش و لاش کردن، کَسِ اوست و این یعنی دمیدن بر آتش تنور نفرت و شرارت! ... فرماندهان امنیتِ مملکت لابد گمان می کنند کوتاهی و ناتوانی های متولیان فرهنگ و اخلاق کشور اسلامی عزیزمان را در ایجاد جامعه ای اخلاقی می توان به زور کتک زدن های وحشیانه، جبران کرد. به بد مُسکنی پناه برده اند این فرماندهان! ... با این همه حتی اگر به تفاهم نرسیم که این آش و لاش کردن و آبروریزی راه امن کردن کشور نیست باز من بی یا با اجازه همه ابوغریب ها را فراموش می کنم، همه لاف زدن ها از ناراحتی به خاطر شرایط زندانیان فلسطینی و کشمیری را ... همه تعارف های بزرگ را ... هنوز توی مخم گیر این سئوالم که عطش این قدرت کی تمام می شود، لامصب مگر چیست که نمی گذارد بی له کردن هم نوع، در آغوشش بگیری!

۱ نظر:

  1. یحتمل این برخورد هم توصیه دین اسلامیست که آقایان تجویز میکنند! خوب مردم را دین گریز می کنند ! با انسان مثل حیوان برخورد کردن قطعا توصیه محمد وعلی نیست ! بلکه حرکتی ابوسفیانیست! نقطه درد جای دیگریست !خریت تا به کی

    پاسخحذف