۱۳۸۶ آبان ۲۱, دوشنبه

دبیرستان ما (3) - دوم ریاضی شش

دوم ریاضی شش دبیرستان امیرکبیر زنجان در سال تحصیلی 70-69 حدود سی نفر دانش آموز داشت. از همکلاسی ها این افراد رو به یاد دارم: سید هادی خودمان، جواد موسوی، بهزاد شفقتیان، جاوید منیری، سعید یوسفیان، علیرضا شغلی، کامبیز کیانی، غلامرضا نجفی، حمید معماریان، احسان نراقی که پزشکی خواند، محسن اخلاق پسند که مهندسی عمران خواند و در راه آهن کار می کند، سید اویس ترابی که دکترای عمران گرفت و هنوز با هم ارتباط داریم – یک رفیق ویژه، مجتبی کریمی که سه سال با او هم تخت شدم – مهندسی شیمی خواند و حالا فوق لیسانس همین رشته را می خواند – مشغول به کار در پالایشگاه تبریز و یک دوست ویژه، فرید غنی که مهندسی متالورژی خواند، محمد حسن عسگرلو – که مهندسی عمران خواند، سید علی رضوی که در مقطع فوق لیسانس سازه های هیدرولیکی خواند – یک دوست اکثرا همراه در مسیر مدرسه به خانه – یک بار در ایام گرانی موز به صورت مشارکتی در مسیر مدرسه به منزل نیم کیلو موز خریدیم و خوردیم! ، شهریار عبداللهی که معماری خواند، کیانوش جعفری که مهندسی برق خواند، محمدرضا حسنی که پزشکی خواند، فرشید قاصدی که هیچ خبری از او ندارم، اکبر کریمی که مهندسی شیمی خواند و مدتی در اداره استاندارد کار می کرد، رامین دوست محمدی که الان دانشجوی دوره دکترای معدن است، امیرحسین یمینی که فوق لیسانس برق گرفت، علی سرافراز نیکو که مهندسی مواد خواند، احمد باقری که حسابداری خواند و ذیحساب شد و هنوز با هم تماس داریم، محمد مرادی که مهندسی صنایع خواند و ....
در انتخاب دبیران هم مدرسه سعی کرد سنگ تمام بگذارد: آقای قاجار برای فیزیک – پدر همان یاشار قاجار معروف، از فعالان دانشجویی که ستاره دار شد و دولت احمدی نژاد اجازه نداد در مقطع فوق لیسانس درسش را ادامه دهد، آقای جواد معماریان برای شیمی، آقای مقیمی برای جبر و مثلثات، آقای لعلی برای هندسه، آقای امیر مقدم برای ریاضیات جدید، مرحوم قزلباش برای زبان، آقای سالک برای ورزش – پدر بزرگوار همین مرد تنهای خودمان!، آقای حمید نظری برای ادبیات که البته کاری کردیم که سر کلاس نیامد و به جای او از میانه سال آقای محبی را فرستادند! – حکایتش بماند برای بعد.
واقعا کلاس پرسر و صدا و شلوغی داشتیم. آن موقع آقای پهلوانی و دوستی معاون مدیر در شیفت صبح بودند. آقای دوستی همیشه از دست سروصدای کلاس ما شاکی بود.
سرمای خشن زمستان های زنجان، وقتی زنگ تفریح و وقت گرسنگی و سیب زمینی آب پز و سنگگ ماشینی دکه مدرسه یک جا جمع می شدند تبدیل به بهترین سرما می شد برای ما!

۱ نظر:

  1. bah!!! ajab hafezeie. man ta hala fekr mikardam kheili honaramnadam ke asamie ham shagerdiam yadame va az ye tedadi khabar daram ama shoma mashallah hame chi ba joziat yadete

    پاسخحذف