اشاره: آقای صفا نقدی بر بخشی از پاسخ های من نوشته اند که در ادامه و همراه با توضیحات من می خوانید:
.
.
**
.
نقد آقای صفا به پاسخ من در سئوال اول: ضمن عرض تشکر بابت پاسخ دادن. محمد جان؛ من هم مثل شما به این تبادل فکر بسیار امید بسته بودم و خوشحال بودم که میشود نشست و منطقی حرف زد؛ اما متاسفانه بعد از مرور پاسخها شما، مقدار زیادی انگیزهام کم شد! آقا محمد، در پست قبلی شما در موضع انتقاد بودید و مسائل خود را مطرح فرمودید، انصاف حکم میکرد در این پست، خود را در جایگاه نقدشونده بنشانید و به سوالاتی که نوشته بودم پاسخ دهید، نه اینکه باز بجز یکی دو مورد، از زیر بار پاسخگویی با توسل به انتقاد ِ (درست یا غیردرست) به حکومت، شانه خالی کنید.
.
.
به هر حال بر هر پاسخ شما کوتاه نوشتهای میآورم به امید روشن شدن بیشتر فضا. اما بعد
بسیار ممنون از شما که با ذکر مبنا، معین کردید بر چه اساسی در خصوص مواضع شما سخن بگویم. طبق تعریف شما، همهی کسانی که یک هدف مشترک (اعتراض به وضع موجود و تلاش برای ایجاد تغییر) دارند، با هم در جنبش سبز متحد هستن و چه بسا یک تروریست سازمان مجاهدین (منافقین) میتواند دوشادوش شما که میخواهید مسالمت آمیز راهپیمایی کنید، همراه شود! و یا مسائلی بسیار خطرناکتر از آن. و باز فرمودید جناب حسین موسوی صرفاً همراه جنبش سبز است بنابراین الزامی نیست که کسی که صرفا به دلیل (اعتراض به وضع موجود و تلاش برای ایجاد تغییر) همراه شده، حرفهای یک همراه دیگر را بپذیرد و امکان هر خطری در چنین جمعی، کاملا قابل تصور است!
.
.
اما در آخر بند اضافه کردید که “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” از خواستههای جنبش است. چه خوب، هر حقوق دان که جای خود، حقوق خوانان هم میدانند که اصول قانون اساسی به دلیل منبع بودن برای دیگر قوانین ، به هیچ قابل تفکیک نمیباشند. حالا میشود بفرمایید این “تعریف شما از جنبش سبز” چه سنخیتی با اصول ۱، ۲، ۴، ۵، ۸، ۹، ۱۲، ۵۶، ۱۰۷، ۱۱۰، ۱۱۱ و … دارد؟ اجازه بدهید کلی عرض کنم که این تعریف شما دقیقا متضاد با بیش از ۱۱۷ اصل از ۱۷۵ اصول قانون اساسی ایران است! آیا بهتر نبود، جنبش و به ویژه شخص آقای حسین موسوی مردم و بخصوص هواداران خود را فریب نداده و دقیقا آنچه را که مد نظر دارد بیان کند؟ قبل از پاسخ به این سوال در ذهن خود مرور کنید فراوانی دوستانتان را که به اصول قانون اساسی نقدهای جدی دارند.
.
.
در مورد ولایت فقیه نظرتان را ایکاش صریحتر میگفتید. اما آنچه من از جنبش سبز میدانم “عدم اعتقاد به ولایت فقیه است”. و دوستانتان هم حتما به این امر صحه خواهند گذاشت که بسیار کم هستند افرادی از جنبش سبز که به ولایت فقیه معتقد باشند! مشکلی نیست، فقط میشود بفرمایید چرا این نوع تفکر را حناب آقای موسوی قبل از انتخابات بیان نکردند؟ و در دفاع از اصل ولایت فقیه که به قول خودشان حافظ منافع کشور است، سخنرانیها کردند؟ یا اساساً اکثر گفتههای جنبش در این روزها ، چه سنخیتی با تفکرات آقای موسوی دارد که ایشان در اردیبهشت ۸۸ (قبل از انتخابات) در مشهد مقدس گفتند : “حد و مرز من پایبندی به خون شهداست و من پایبند به این موضوع هستم”! فکر نمیکنم لازم باشد ذکر کنم افکار شهدا و رزمندگان را در مورد موارد مختلف و بگویم بر اساس آمار دقیق، بیشتر از ۹۹ درصد شهدا در وصیتنامههایشان بر لزوم پشتیبانی بیقید و شرط از ولایت فقیه تاکید داشته اند. (توجه کنید بحث من موضوعی نیست، بلکه بیان تناقضات است).
.
.
.
پاسخ من به نقد آقای صفا: من البته امیدوارم این نوع مبادلات فکری ادامه پیدا کند. اگر قصوری در نحوه جواب دادن من بوده، آن را به حساب خودم بگذارید و نه سایر دوستان بلاگر جنبش سبز، این شیوه ستوده را ادامه دهید. بعد از این باید دیگر دوستان شما و من وارد میدان شوند.
.
میوه سانسور را خالقان فضای سربی و سرکوب در چنین جاهایی می چینند! یعنی جایی که احتمالا شما از جایگاه سازمان مجاهدین خلق نزد جنبش سبز و از آن جمله نزد میرحسین خبر نگرفته اید، یعنی نتوانسته اید خبر بگیرید؛ میر ِ اسیر ما بعد از وقایع عاشورای سال 88 اعلام کرده بود: "تهمت بی دینی و همراهی با قدرتهای بیگانه مستکبر و افراد بدنام و جریانهای منحوسی چون منافقین به فرض آنکه به حذف فیزیکی تعدادی از خدمتگزاران اسلام و مردم منتهی شود ناشی از چشم بستن به ماهیت مشکلات ملی کشور است. من به عنوان یک دلسوز می گویم منافقین با خیانت ها و جنایت های خود مرده اند، شما برای کسب امتیازهای جناحی و کینه ورزی آنها را زنده نکنید".
.
من گمانم این بود از این مهمات باید خبر داشته باشید و نخواهید سر آن تعریف "من" از جنبش سبز مچ گیری کنید!
.
من گمانم این بود از این مهمات باید خبر داشته باشید و نخواهید سر آن تعریف "من" از جنبش سبز مچ گیری کنید!
.
اما بعد؛ در سهل گیرانه ترین صورت، در عصر غیبت امام معصوم، در عصر محرومیت از وحی ِ مُنزل، جایی و زمانه ای که حاکم مصون از اشتباه و بی نیاز از نقد نیست، گو آن که حضرت علی به عنوان "معصوم" راه نقد را بر خود نبسته بود، نظام حکومتی ملزم است بر اساس قراردادی بین افراد همان جامعه شکل بگیرد، تا راه سعادت در میان عقل بشر همان جامعه عبور کند. بیشتر از این من وارد بحث اعتقاد به ولایت فقیه نمی شوم. پیشتر هم نوشتم که به گمان من اصلا مشکل کسانی که چون شما می اندیشند، اصل "ولایت فقیه" نیست، بلکه "ولی فقیه" است که اگر چنین نبود بیشتر از آن که بخواهید مقام رهبری (ولی فقیه) را ثابت کنید، ولایت فقیه را ثابت می کردید، بیشتر از آن که کسانی چون حجج اسلام سعیدی و روانبخش و رسایی بر کشیده شوند، کسانی چون آیت الله جوادی آملی صعود می کردند. لطفا بروید همین تاریخ معاصر را بخوانید ببینید آن 99 نفری که بر خلاف نظر امام (ولی فقیه وقت) با تداوم نخست وزیری میرحسین رسما مخالفت کردند، تنزل جایگاه یافته اند یا بعدتر در مراتب سیاسی رشد کردند؟
.
*
نقد آقای صفا به پاسخ من در سئوال دوم: به سوال من اصلاً دقت نکردید! سوال من چرایی پذیرش یکسری قوانین بازی و سپس نفی آن قوانین بود نه خوب و بد بودن آن قوانین! همانند فیفا که میگوید : ” هر کسی میخواهد بازی کنند باید قوانین ما را بپذیرند”. آیا میشود یک بازیکن به فرض اشتباه داور، همه چیز را برهم بریزد و چون اعتراض شفاهی اون بجای نرسیده، تماشاگران هوادار خود را به وسط میدان فرا بخواند؟ البته خود شما خیلی بهتر میدانید که هم آقای موسوی و هم بسیاری از دوستان شما اساساً به قوانین انتخاباتی ایران اعتقادی ندارند. اینجاست که میگویم ایکاش شفاف سخن بگوییم.
در خصوص مثال سازمان ملل هم شما را توصیه میکنم به مطالعهی کتب حقوق تطبیقی داخلی و خارجی!
.
.
.
پاسخ من: شما به جواب من دقت نکرده اید که! من گفتم شبهه شما به جاست ضمن آن که آقای امیری هم اینجا جواب تان را مفصل داده اند ... در مثل هم مناقشه نیست. من مطالعه ای درباره حقوق تطبیقی داخلی و خارجی نداشته ام ولی اگر منظورتان از این توصیه مبهم این باشد که عدم پذیرش قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل توسط ایران غیرقانونی نیست، پس سرکوفت زدن به رژیم صهیونیستی بابت عدم قبول و اجرای قطعنامه های شورای امنیت در مورد خروج از اراضی اشغالی 1967 هم فاقد وجاهت بوده
.
*
نقد آقای صفا به پاسخ من در سئوال سوم: مصداق بارز نکتهای که ابتدا عرض کردم. من شما را نقد میکنم شما بجای پاسخ به سوال من، خودتان سوالی مطرح میکنید و پاسخ میدهید یا به نقد دولتی که من هم به آن نقدهایی دارم میپردازید. هیچ حرفی ندارم و فقط میگویم اینگونه حرکات است که برای بحث منطقی مانند سم میماند.
.
.
.
پاسخ من: من برداشتم از "حکومت" همان "دولت نهم و دهم" بود که به آن اشاره کرده ام. چنین هم نباشد درباره مرتبه اولویت اقتصاد در نظرگاه سیاسی خودم نوشته ام.
.
*
نقد آقای صفا به پاسخ من در سئوال چهارم: جناب معینی! در ۶ خط اینهمه تناقض و دریغ از پاسخ من. یعنی تمام انقلابهای منطقه اشتباه میکنند و فقط “جنبش سبز” میداند دارد چه کار میکند؟ میراسیر شما که فرموده بود انقلابهای منطقه به تاسی از “جنبش سبز” هستند. چگونه متاسی به پیروزی رسید و یا در آستانهی پیروزی است اما تاسیدهنده خود هنوز توفیق کسب نکرده و دریغ از یک تغییر ولو بسیار کوچک در حکومت و یا رفتارهای خشن حکومت! آخر مانور خیابانی بد است و آزموده شده؟ یا خوب است و قابل اجرا؟ محمد جان! برادر خوبم، هیچ اشکالی ندارد که انسان به واقعیت اذعان کرده و به نقد خود بنشیند و چه بسا این کار بهتر هم هست بجای سرپوش گذاشتن به مشکلات. خود و دوستان شما بهتر میدانید پتانسیل حضور در خیابانها را. (اصلا کاری به برخورد خشن حکومت ندارم) مصر تانک و ارتش و توپ و مسلسل به خیابان میآورد، اما جوانانش بخاطر دفاع از عقیدهای که به نظرشان درست است تا پای جان میایستند. ایران اینچنین تجهیزاتی به میدان آورد؟ پس چرا کسی به دفاع در مقابل اینهمه ظلم برنمیخیزد. جوانان مصر تقاضای مجوز راهپیمایی کردند؟ و به این بهانه سرباز زند؟
.
.
.
پاسخ من: فرمایش می کنید آقای صفا! من اصلا متوجه منظور شما از بحث تأسی و متاسی نمی شوم. یعنی هر کسی به هر کسی دیگر تاسی کرد باید به همان سرنوشت دچار شود؟ یعنی این هایی که می گویند ما به حضرت علی تاسی می کنیم باید حکومت را پنج ساله تحویل می دادند و خودشان شهید می شدند؟ همه دانش آموزان که به معلم هایشان تاسی می کنند باید معلّم شوند؟ نخواهید عینا شرایط ایران و مصر را – و هیچ جای دیگر با هیچ جای دیگر – مقایسه کنید. مبارک "سی سال" حکومت کرد، اواخر دهه هشتاد میلادی توانست آشوب های خیابانی را به خوبی سرکوب کند ولی سال گذشته، فقط بیست روز اعتراض ها را تحمل کرد ... واضح تر نمی توانم توضیح دهم
.
*
نقد آقای صفا به پاسخ من در سئوال آخر: قیام” یعنی “خیزش” چه برعلیه توپ و تانک باشد چه برعلیه “دروغ و ریا”. میان “ژست منطقی گرفتن” و “منطقی بودن” بسیار تفاوت است.
محمد عزیز، راستش را بخواهی این سوال آخری را پرسیدم فقط و فقط بخاطر سنجش میزان انصاف شمایی که فکر میکردم میشود با کمک هم برخی ابهامهایی که شاید من هم داشته باشم را برطرف کنیم. اما متاسفانه آستانهی انصاف شما تا آنجایی پایین بود که حتی حاضر نشدی با قید کلمهی “برخی” به سطح فهم من، خانوادهام، بسیاری از همشهریها و هم استانیها و حتما هموطنانمان، اندکی احترام بگذاری.
ایکاش کمی از خودبرتر بینی که در ابتدای گفتگو به من نسبت داده بودی پایین میآمدی و یک جمله ذکر میکردی “بله این حکومت به هر حال یک مقداری هوادار مثل شما دارد” تا دلم خوش باشد از آن بالا لااقل من و دوستانم را میبینی. آنوقت سر کم و یا زیادش با استناد به هر رسانهای که شما قبول میداشتی با هم به بحث مینشستیم.
اینکه بفرمایی شرکت کنندگان سازماندهی شده، یکی اهانت به سطح فهم مردمی است که در ۹ دی آمده بودند ، و یکی تسمخر سطح فکر خوانندگان این سطور. وقتی حرف از انقلابهای منطقه میزنم، آنرا با جنبش سبز مقایسه نمیکنی (که در شرایطی صدها بار فجیعتر از چیزی است که شما در ایران ادعا میکنید؛) و معلوم نیست چرا آنجا با اینهمه، باز معترضین در صحنه حضور دارند و حکومت نمیتواند مردم را به سود خودش سازماندهی کند! اما وقتی از مردم لااقل به قول CNN میلیونی ۹دی حرف میزنم به شعور آنها توهین میکنی و میفرمایی سازماندهی شده ... به هر حال چشم هر کس بهترین قاضی است …
و اما با این وضع باز هم هیچ راهی را بهتر از گفتگو نمیدانم و تا همیشه حاضر به گفتگو هستم
.
.
.
پاسخ من: آقای صفا! به نظرم اینجا دچار سو برداشت شده اید. من اصلا منکر وجود شما و همفکران شما نیستم. یعنی اصلا ربطی به انصاف من هم ندارد؛ هیچ عاقلی چنین کاری نمی کند. مطمئنا کسانی هستند که با جریان های سال 88 احساس خطر جدی برای نظام کردند و می کنند و در میتینگ های سیاسی که باعث دلگرمی خودشان و دلسردی مخالفان و منتقدان شود، بی چشمداشت پاداش و اجری شرکت می کنند. من برای تظاهرات 9 دی دو شاخص آورده بودم؛ "سازماندهی شدن ان توسط نظام" یکی از آن دو بود. دیگری "بدون صدمه" بودن آن برای شرکت کنندگان. به هر حال اصلا معیار موجهی برای قیام مردم علیه جنبش سبز نیست و نخواهد بود. وقتی شما دست های حریف را از پشت بسته اید، افتخار ندارد ضربه فنی کردن او! دلگرمی های این طوری، با اولین نسیم بعدی از یاد می رود.
.
.
*
.
.
.
.
سخن آخر من: خوشحالم که بر خلاف صدر نوشته، در انتها باز به ادامه این راه تعامل امیدوار نشان می دهید. حالا نوبت دوستان دیگر است تا وارد میدان شوند؛ میدانی که شما افتخار گشودن اش را دارید؛ نقد متقابل وبلاگی. یک توصیه برادارنه آخری؛ شما دو بار از میرحسین موسوی در این متن اخیر به نام "حسین موسوی" نام برده اید. اصل و نسب کسی را که افکار و عمل اش را قبول ندارید، زیر سئوال نبرید. این غیر اخلاقی است و نشانه ضعف. بدون آن که بخواهم شبیه سازی بکنم، شما را به یاد سوره مبارکه "کوثر" می اندازم ... پیروز باشید
.
.
.
*
.
.
.
.
باز هم دورد آقای معینی
پاسخحذفدوستی دارم که مدتی زندان بود در بازجویی از او پرسیده بودند به نظرت در روز 25 خرداد چند نفر راهپیمایی کردند جواب داده بود یکی از آقایان گفته 3 میلیون، بازجو گفته بود 3 میلیون نبودند گفته بود خوب چند نفر بودند بازجو گفته بود 500 هزار نفر دوست من به منظور ادامه نیافتن بازجویی که شرایطش را همه می دانند گفته بود من نمی دانستم با توجه به حرف آن آقا می گویم. البته آن آقا آقای قالیباف بودند.
حالا من انصاف را اینگونه تشریح می کنم.
تعداد 3 میلیون نفر در راهپیمایی را بگوییم 500 هزار نفر
هیچگونه خبری در رسانه های دولتی از تعداد تظاهرکنندگان حتی 500 هزار نفر راهپیمایی کننده انعکاس داده نشود.
به مردمی که با پذیرایی کامل اعم از ایاب و ذهاب و نوشیدنی و تبلیغات چند روزه تلویزیونی و در برخی مواقع ترس از عدم حضور شاید 500 هزار نفر می شدند بگوییم میلیونی و حتی آیت اله خامنه ای گفتند دهها میلیون نفر
و در آخر به این اقای صفا این را بگویم که به گونه ای بحث نکنید که در انتها به این نتیجه برسیم که مبارک و بن علی از ... بهتر بودند.
راستی آقای صفا از زندانها خبر داری؟؟؟؟؟
در پایان آقای معینی از شما عذر خواهی می کنم که نمی توانم مانند شما بنویسم راستی یادم رفت از دوستمان آقای صفا بپرسم وبلاگ شما هم فیلتر شده؟؟؟؟؟؟؟؟
پیشنهاد می کنم جواب های هم رو نقد نکنید. تجربه ی شخصیم نشون داده این روش باعث خروج بحث از حالت تبادل نظر میشه. تو شروع این بحث تصور می کردم کسی نمی خواد طرف مقابلش رو متعاقد کنه که اشتباه میکنه یا قصد اصلاحش رو داشته باشه. فکر می کردم این بحث صرفا برای آشنایی بیشتر با طرز فکر طرف مقابل هست تا در آینده تصمیم گیری های هر دو طرف به جای تاثیر گرفتن از شایعات، از واقعیت ها اثر بگیره و عاقلانه تر بشه و شاید و فقط شاید در آینده به درک متقابل و تفاهم ختم بشه.
پاسخحذفمن هم با سعید موافقم.
پاسخحذفبه نظر من در اینگونه بحث تبادل نظر امکان ندارد اینجا نقد لازم است.
پاسخحذفآقا سعید ... آخه جواب ها طوری بود که انگار جواب نبود و قندها انگار بی خواندن جواب نوشته شده بود! ... به هر صورت تجربه نخستین از این جنس بود و حالا تمام شده ... ممنون از راهنمایی
پاسخحذفسلام و خسته نباشید.
پاسخحذفتمامی سوالها و پاسخ های رد و بدل شده بین شما رو دنبال می کردم.
از پاسخ های شما و پاسخ هایی که به نقدها داده بودید لذت بردم. با اینحال احساس می کنم حرف برای گفتن زیاد هست. کو تا گوش شنوا!
به مثل سوالی که طرح کرده بودید، وقتی کسانی به باورهاشون اجازه ویرایش مجدد ندن نمیشه به نتیجه چنین بحث هایی امیدوار بود.
خدا قوت
نقد من: برای بعضی پاسخ ها خیلی مایه گذاشته بودین در حالیکه برای بعضی هاشون که مهم هم بودن کمتر. مثل پاسخ به سوال سوم درباره مسایل اقتصادی که به نظر ایشون جزو جدی ترین نقدهای بود که میشه به دولت وارد دونست! البته به نظر ایشون جدی ترین نقد و صد البته کم اهمیت
محسن جان! یک دغدغه مهم من، طولانی شدن متن بود که احتمال خوانده شدن اش را کم می کرد. خیلی سعی کردم سئوال ها از اهم و مهم کنم و البته روی خیلی پیش فرض های نادرست آقای صفا توقف نکردم
پاسخحذفاز این که وقت می گذارید و به این برادران دینی پاسخ می دهید، سپاسگزارم.
پاسخحذفمن اگر مجالی برای بحث داشته باشم، هیج سوالی طرح نخواهم کرد الا این که بخواهم به سوالاتی که نوری زاد در سه نامه اول خود طرح کرد بود، پاسخ دهند.