توضیح اول: اینجا اشاره ای داشتم به پیشنهاد خوب نویسنده محترم وبلاگ "آینده از آن ِ حزب الله". دیروز (چهارشنبه) آقای صفا متن ارسالی مرا که مقدمه ای داشت و چهار سئوال، در وبلاگ خود منتشر کرد، در ادامه هم جواب هایش را به سئوالاتم(+). عنوان پست هم پیشنهاد خودم بود: "یادداشت وارده از یک وبلاگ نویس منتقد". برای رویت متن کامل نوشته من در وبلاگ "آینده از آن ِ حزب الله"، به خود ِ وبلاگ مراجعه کنید. من برای جلوگیری از اطاله کلام، تنها متن چهار پرسش خودم از آقای صفا، چهار جواب ایشان به سئوالاتم و البته نقدهایم بر این جواب ها را این جا می آورم. در متن ارسالی ابراز امیدواری کرده بودم که آقای صفا در پاسخ ها پا را از اصول نظری و آرمانی فراتر بگذارند و به آن چه جلوی دیدگان همه قرار دارد هم بپردازند. امیدوارم آقای صفا، نقد من بر جواب هایش را در ادامه همان پست منتشر کنند. حالا طبق قراری که با هم داشتیم من آماده ام متن مستقلی از طرف آقای صفا (مستقل از این سئوالات من) را در وبلاگم بی کم و کاست منتشر کنم که عنوانش را فعلا می دانم: "چهار سوال ساده از جنبش سبز”.
***
پرسش اول من: “حفظ نظام” وسیله است یا هدف؟ اگر وسیله است، هدف کدام است و اگر هدف است، وسیله ها کدامند؟
.
پاسخ آقای صفا: بلاشک نظام اسلامی تنها “وسیله” و البته “وظیفهی دینی” برای رسیدن به هدف است که آن هدف همانا گسترش آرمانهای الهی میباشد.
.
نقد من بر پاسخ آقای صفا: این یک جواب آرمانگرایانه و البته گنگ است. جدای از این، من "حفظ نظام موجود" را مورد پرسش قرار داده ام که با خود نظام اسلامی لزوما یکی نیست. این مهم ترین سئوال من بود ... اگر حتی همین جواب را مبنا قرار دهم، دوست دارم بپرسم آیا "گسترش" آرمان های الهی به معنی محول کردن مدام و مدام نیل به "هدف" به آینده ای "نامعلوم" نیست؟ چون هزار سال دیگر هم می تواند حفظ نظام در مرحله "گسترش" آرمان های الهی باقی بماند و باز همچنان یک متهم به جنایت در نظام اداری کشور صعود کند، دروغ مباح و چه بسا واجب باشد، نه اقتصاد به سامان باشد نه اوضاع اجتماعی و فرهنگی کشور، نه دنیای مردم آباد و نه آخرت آباد. تعجب نمی کنید سه دهه بعد از شروع گسترش آرمان های الهی در روی زمین توسط ما، "شیطان پرستی"، "سلفی گری" و پایین آمدن سن فحشا و فساد و گسترش اقبال مردم به رسانه های خارجی، دغدغه مسولان انتظامی و امنیتی کشور است؟ ... آرمان های الهی مگر قرار است به چیزی جز "سعادت" انسان ها منجر شود؟ مگر حضرت علی (ع) به نقل از رسول اکرم - که مکرر این جمله را ادا میکرده اند – نگفته اند: "لن تقدس امة حتی یؤخذ للضعیف حقه من القوی غیر متعتع" – "هیچ قوم و ملتی به مقام قداست (ارزش ستایش داشتن) نمیرسد مگر آنکه به مرحله ای برسند که ضعیف، بدون بیم و ترس و بدون لکنت زبان، حق خود را از قوی بازستاند". ایران امروز ما یک "لُکنتستان ِ بزرگ" است. حاشا نکنید برادر. چرا باید برای نقض مسلمات اصول اخلاقی، و مهم تر از همه "حفظ جان و آبروی مومن"، همیشه توجیه های خوب و دهان پرکنی نزد برخی دوستداران مصمم نظام وجود داشته باشد؟
.
*
پرسش دوم من: آیا معتقدید نظام جمهوری اسلامی مرحله ثبات را سپری کرده؟ چرا؟
.
پاسخ آقای صفا: در پاسخ به سوال دوم لازم است که منظور از ثبات مشخص شود.
اما اگر منظور از منظر علوم سیاسی و همان مراحل “زایش” و “گذار” انقلابهاست، با توجه به همان “وسیله” و نه “هدف” بودن نظام باید عرض کنم انقلاب اسلامی هیچ گاه از مرحله “زایش” خارج نخواهد شد.
توضیح بیشتر اینکه ما اعتقاد داریم بسیاری از مشکلات اقتصادی؛ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی به علت این است که برخی کارگزاران به “حکومت اسلامی” بیشتر از “انقلاب اسلامی” بها میدهند! فلذا ما همیشه آماده هستیم تا انقلاب در انقلاب کنیم برای حفظ آرمانهای انقلاب. و بارها این اتفاق در انقلاب اسلامی افتاده که شاید یکی از آخرین موارد آن “۳ تیر” و رای به رایحهی خوش خدمت بود در مقابل جریانی که ما آن را با نماد آقای هاشمی رفسنجانی میشناسیم و البته این یک مورد انقلاب در انقلاب، در سال ۸۸ تکمیل شد.
و هر بار دیگر که ملت تحت روشنگریهای “رهبری” احساس کند نیاز به انقلابی در انقلاب است برای حفظ آرمانهای انقلاب، قطعا وارد عمل خواهد شد و نظریهی “مرگ تدریجی انقلابها” را باطل میکند.
اما اگر منظور شما از ثبات، از منظر علم حقوق است، باید عرض کنم که بر اساس آیتمهای حقوق بین الملل “انقلاب اسلامی” هم مورد پذیرش سازمان ملل متحد قرار گرفته و هم مورد پذیرش توسط عرف بین الملل که ” تبادل سفیر ” بارزترین ویژگی این امر است.(البته آیتمهای دیگری هم وجود دارد که نشان میدهد انقلاب نه صرفاً یک عضو، بلکه یک عضو قدرتمند و تاثیر گذار در جهان است)
.
نقد من بر پاسخ بالا: همه استدلال های آرمانی و نظری به کنار؛ استناد به انتخاباتی هم که ناظران سلامت اش از طرفداری آشکار از یک سوی انتخابات، مطلقا ابایی نداشته اند کار منصفانه و عادلانه ای نیست. سئوال را خیلی ساده تر می کنم: چرا نظام با همه ثبات و اقتدارش اجازه برگزاری یک مجلس ترحیم برای اموات نمی دهد؟ چرا اصلا باید یک تجمع نیاز به مجوز داشته باشد؟ یک تجمع یا یک مجلس ترحیم بدون پلیس و ماموران بسیار، استواری کدام بنا را تهدید می کند مگر؟ نظام به ثبات هم رسیده باشد، بسیاری از ماموران و مدیرانش در اعماق قلب خود به آن باور ندارند. این را بی تابی ها در مواجهه با انتقاد و مخالفت ها ثابت می کند.
*
پرسش سوم: آیا هیچ گاه به خود فرصت تردید در درستی باورهایتان می دهید؟
.
پاسخ: پاسخ این سوال شما هم مثبت است و فکر میکنم همین پیشنهاد تبادل پست وبلاگی مهمترین مصداق آن میتواند باشد.
.
نقد من بر پاسخ: می خواستم بدانم بر وزن "بت پرستی" آیا "عقیده پرست" هم هستید؟! این پیشنهاد تبادل پست وبلاگی هم لزوما به معنای آمادگی شما به تردید در باورهایتان نیست. بیشتر می تواند نشانه مهربانی تان باشد، که بهانه ای باشد از موضع برتری و پیامبری، گمراهی را به راه راست خودتان هدایت کنید. این صلبیّت نه می تواند تنها از آن شما، که حتی من ِ نوعی هم باشد. این مساله از جمله وقتی روشن می شود که مشخص شود مبنای قضاوت مان "حق"است یا "اشخاص"؟ لابد بهتر از من توصیه حضرت علی را در این باره می دانید ("ان دین الله لا یعرف بالرجال، بل بایة الحق، فاعرف الحق تعرف اهله، ان الحق احسن الحدیث، و الصادع به مجاهد" - وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۱۳۵ / و این که " حق معيار افراد است نه افراد معيار حق").
.
.
توضیح بعدی آقای صفا: با تشکر از آقا محمد، پاسخ به نقد دو پاسخ بالا را ضمن متن ارسالی و در ذات متن سوالات بیان میکنم. اما در توضیح و نه پاسخ به این نقد شما کوتاه عرض کنم، شما واقعیت ملموس و عینی را رها کرده و به نیت خوانی من پرداختید. به هر حال هدف من از این تبادل هر چه که باشد، قطعاً سطوری که مخالف با عقیدهی من است، وقتی توسط من خوانده میشود، اگر از استحکام برخوردار باشد، چه من بخواهم و چه نخواهم محلی میشود جهت تردید در عقایدم که من خودم آن را پیشنهاد دادم. فکر میکنم واقع نگر باشیم بهتر باشد.
.
*
سئوال آخر من: چرا تاریخ تولد مقام رهبری (۲۴ تیر) را تبدیل به آدرس وبلاگ تان کرده اید؟
.
پاسخ آقای صفا: قاعدتاً آدرس وبلاگ یک امر شخصی است اما به هر حال پاسخ شما اینکه ۲۴ تیر قرارش دادم تا همیشه چیزی را که دوست میدارم را به من متذکر شود و البته اگر امکانش بود مدتهاست به فکر این هستم روی Kabiri.COM دایرکتوریش کنم تا همیشه به فکر اولین شهید وقایع تلخ 88 ، یعنی شهید حسین غلامکبیری هم باشم.
.
نقد من بر این پاسخ: در هر صورت برای شما "اشخاص" مهم اند؛ نه چرایی و چگونگی شان. وقتی "تاریخ تولد" یک مقام این همه برایتان مهم و ارزشمند می شود، یعنی هم شأن به گفته خودتان نام یک "شهید"، احتمال این که بتوانید نقدی به حق بر رهبری را بپذیرید، اگر نگوییم به "صفر"، که به حداقل می رسد. شما و خوانندگان وبلاگتان از یادآوری مدام این تاریخ تولد چه بهره ای می برید؟ جز این که خواسته و ناخواسته انسانی را در ذهن خود هاله قدسی می بخشید؟ ... و مگر خود رهبری مانور روی تاریخ تولدشان را منع نکرده بودند؟ این لینک را هم حتما ببینید!
.
.
توضیح بعدی آقای صفا: اولا من عرض کردم بحث شخصی است و این صرفاً یک اِلمان برای شخص من میباشد. مضاف بر اینکه تاریخ تولد رهبر محبوب انقلاب هم ۲۴ تیر نیست!
اما به هر حال، شما توجه داشته باشید باز نیت خوانی بر اساس پیش ذهنیت خودتان انجام دادید، بدون اینکه دقیقاً مشخص کنید از چه طریقی به این موضوع رسیدید. ضمن اینکه بهتر است اول مبنایی بحث قبول یا رد ولایت فقیه را مطرح کرده بعد به این موضوع بپردازیم.
در هر صورت متشکرم از شما برای شرکت در این بحث و متن سوالات خودم را فردا برای شما ارسال میکنم که در وبلاگتان قرار دهید.
.
من: شما که تکذیب نکرده بودید مناسبت 24 تیر تولد رهبری نبوده! در ضمن لوگوی وبلاگ تان هم نشان از حب خاص تان نسبت به مقام رهبری است. این هر دو، یا حتی یکی به تنهایی - تاریخ تولد و لوگوی وبلاگ تان - نتیجه می دهد ممکن است نتوانید نقدی را بپذیرید ... در هر صورت من هم از شما واقعا ممنونم و منتظر یادداشت تان هستم.
.
.
منتظر پاسخ ایشان به نقدهای شما هستم. البته صریح و بدون کلی گویی که اینروزها باب شده برای فرار از سوالات
پاسخحذفپارسا در گورد نوشته:
پاسخحذف"ه نام خداي "همه موجودات" كه واحد است و تايي ندارد كه تاي خوبش خداي زهرا باشد و تاي بدش خداي شمر.و به نام خدايي كه اختيار را به انسان هديه داد تا به قول دكتر شريعتي "فاطمه فاطمه" گردد و شمر هيچ.كه اگر غير اين بود عدالتش نبود.چرا كه زهرا به واسطه خدايش زهرا بود و شمر به واسطه خدايش شمر.و اين توهينيست بزرگ به زهراي اطهر كه از برادر ولائيمان آقا صفا بعيد بود.
آهان داشت يادمان ميرفت آقاي معيني عزيز مي خواستم بدونم ما هم كه نقد جدي براي جوابهاي فاجعه آميز آقاي صفا داريم ميتونيم فضولي كنيم و توي بحثها شركت كنيم؟"
حتمن پارسا جان
پاسخحذفدوباره پارسا در گودر نوشته:
پاسخحذف"خب پس من چندتا سوال دارم
1-آيا نظام اسلامي تنها راه رسيدن به آرمانهاي الهي است؟يا راهها و وسيله هاي ديگر هم وجود دارد؟و آيا هدف وسيله را توجيه ميكند يا نه؟
2-با چه معياري تمام حركتهاي صفا و همفكرانش انقلاب در انقلاب است ولي حركت مردم در دوم خرداد 76 انحراف از انقلاب؟
3-حسين غلام كبيري را چقدر مي شناسيد؟لطفا نحوه شهادتش را و محل زندگيش را و علت تصادفش در ايست بازرسي محلي (كيلومترها دورتر از محله خود)و علت تبرئه شدن راننده از قتل عمد را توضيح دهيد.و سوال مهمتر :جان عزيزتان فقط نام يك نفر ديگر از حزب اللهي ها را كه در درگيريها كشته شدند بگوييد"
سعید در فیس بوک نوشته:
پاسخحذف"این دوستان ارزشی از اونجایی که در همه حال طرز تفکر و موضع حودشون رو "حق" می پندارندعموما در هر بحثی به کلی گویی و تکرار اعتقادات خودشون اکتفا می کنند.کاش در ادامه پاسخ نقدهای خوب شما رو به تفصیل بیان کنند.
اما اگه فرصت شددر بین بحث اشاره ای ...هم داشته باشید به پاسخگو نبودن مسئولین رده بالای نظام در برابر ملت!به هرحال ما حدود صد سال هست که در حال تلاش برای محدود کردن و پاسخگو کردن قدرت در برابر مردم هستیم.امیدوارم این دوستان ارزشی کمی به سازوکارهای پاسخگویی مسئولین در نظام اسلامی در برابر مردم فکر کنند"
این نظر را دقیقا برای دوست آن سویی هم نوشته ام، منتظر تایید ماند، فکر کردم باید اینجا هم نوشته شود،
پاسخحذفدر مورد پاسخ های آینده از آن حزب الله:
دوست عزیز سلام
سوال و جوابها را خواندم چند چیز به نظر من میرسد:
1- هر انقلابی در بدو شروع از "انقلابی گری" مصون نیست، این برای شروع انقلاب هاست و ادامه آن را با تعبیری که شما میکنید موافق نیستم، انقلاب در انقلابی که میگویید بیشتر رنگ سخنهای یک قدرت نشین را دارد... اتفاقا با تعبیر شما میتوان کسی مانند تاج زاده را یک انقلابی تمام عیار با معنای خاص خودش خواند منتها او می بیند در روند انقلابی که کرده اند و اتفاقی که افتاده یک جاهایی را غلط رفته اند، میخواهد بازگردد و نوید اصلاحش را بدهد، نوید بهتر شدن، نوید تغییراتی که ارج و غرب انسان و اسلام را در جای خودش نگاه دارد، حق حیات و زندگی برای همه قائل شود، و همین میشود که چنان میکند و چیزی را برای "خودش" نمی داند، خودش را فدا میکند و زندان میکشد و درد میبرد تا چیزی را در مسیر آورد
2- آنچه که امروز از این انقلاب در انقلاب شما دیده میشود بیشتر حفظ قدرت است تا تصحیح! اگر قرار بود این انقلاب در انقلاب ها به سوی بهتر شدن برود و نه حذف کسانی که جز ما می اندیشند باید روز به روز گستره ی آن برای دیگران باز میشد، چیزی که ما می بینیم محدود شدن این انقلاب است، این میرساند عده ای انگار با شعار انقلاب در انقلاب و با رویه ی حفظ انقلاب به استعمار انقلاب و حفظ آن برای خود با اندیشه های خاص ِ محدود ِ جهت دار خود دست برده اند
3- حقیقتا به نظر نمیرسد آنچه که می بینیم نامش "زایش" باشد! این زاییده شدن و تربیت و بزرگ شدن می بایست که ما را به سمت استحکام میبرد که من به شخصه وقتی می بینم به فرض سنی مذهبان ما، در تهران یاپتخت ام القرای جهان اسلام! امکان برگزاری درست و حسابی نماز جماعت و جمعه ندارند با خودم میگویم این آیا اقتدار است؟ این آیا ثبات است؟ ثبات حقوقی که چیز مهمی نیست دوست من، سیستم حکومتی عوض شده و مردم خواسته اند و این کشور برای برخی منابع و منافعی هم دارد البته که در تبادل سفیر و امور بین الملل هم حضور خواهد داشت، این که اصلا چیز مهمی نیست برای ثبات! به گمانم معنای ثبات بیشتر در تنومند شدن است! حقیقتا ما تنومندیم؟ آن پسری که در حضور رهبری چارتا سوال ساده میکند و آنقدر سرصدا میشود که سوالات جسورانه و شجاعانه ی فلانی در حضور رهبری می دانید که به چه چیز اشاره میکند؟ غیر مستقیم میگوید ما آنقدر در خود فرو رفته ایم که تصور چند پرسش معمولی هم ما را اینقدر به وجد می آورد
ادامه نوشته برای وبلاگ آینده از آن حزب الله:
پاسخحذف4- مقایسه شخصیت نمی کنم و قصد توهین ندارم اما همه ی حکومتهایی که تمامی قدرت در دست یک فرد متمرکز میشود توهم ثبات و اقتدار و تدبیر و تدبر برشان میدارد، من معترضم و با اعتراض من و امثال اگر اجازه داده شود نظام به سمت دگرگونی میرود، سیستم حضور غیر قابل باور نظامی و امنیتی و شکنجه و محرومیت و چه و چه می آفریند و مخ مصطفی غنیان ها را روی بالکن خانه فرو میپاشند و این نامش در رسانه هایی که در دست همان قدرت است میشود تدبیر برای حفظ نظام!! دوست من در مقیاسی وحشیانه مگر قذافی چه میکند؟ مگر بشار اسد چه میکند؟ پز اقتدار دادن با نیروی نظامی نیست که سنجیده میشود! به گردش بی دغدغه ی قدرت در دستان تفکرات مختلف است که معنی می یابد... اگر با داشتن نیرویی چون سپاه همه را سر جای خود بنشانیم این نامش زایش و انقلاب در انقلاب نیست، نامش مدل دیکتاتوری ایرانی است!
5- من هنگام نوشتن از دو چیز نگرانم و با همه سانسوری که بر نوشته ی خود دارم از خود میپرسم آیا منتشر میشود نظرم؟ اگر شد آیا برای من تبعاتی دارد؟ دوستان به لطف همین نظرات ساده بنده و امثال بنده را مورد پیگرد قرار میدهند؟ میتوانم راحت حرف بزنم؟ و هزار سوال دیگر که این خود به اندازه کافی به گمانم بازخورد دقیق رفتار نظام در ذهن منتقدین باشد که چیزی به نام نقد را نمی شناسد... بیشتر با تبعیت رفیق است! اعتراض را پاسخی میدهد طوفانی!!!
6- متاسفانه اتفاقی که در بسیاری موارد برای دوستانی چون شما میافتد این است که رهبری را ثابت گرفته اید و همه را با او می سنجید، به قول راز سر به مهر وقتی نام سایت این میشود که هست و بالای صفحه ان نوشته میشود که الان، سخت میشود برای شما که منصفانه تر به نقطه نظرات رهبری و تاثیرات آن در جامعه و خود همین جامعه ای که محصول دست ایشان است نگاه کنید. جامعه ای که نه شوری دارد، نه نشاطی، امارها اجتماعی اش در حال سقوط، اقتصادش ضعیف، دین مردمش کمرنگ تر، رسانه هایش متملق، مردمش ظاهرگرا و تجمل پرست، اهل ریا، بسیاری با ریش هایی که نشانه ی شغل است نه اعتقاد، و بسیاری با تراشیدن ریش هایی که نشانه ی اعتراض است نه شکل و شمایل! آمار روزه خوارنش روز به روز بالاتر، مسجدهایش خلوت تر، نماز جمعه اش اس ام اسی، راهپیمایی اش بخش نامه ای، بزرگانش دانه به دانه منحرف، بنی صدرش فراری، میرحسین اش نفوذی و عامل استکبار از همان اول! هاشمی اش اکبر شاه، خاتمی اش دین فروش و مملکت بر باد بده، احمدی نژادش انحرافی و ...... و اما تبلیغاتش غوغا! با یک باران خیابان هایش بند می آید و اما مدیریت آسمان ها و زمین و کهکشان ها از زبان مسولانش نمی افتد!
چقدر گفتنی هست، چقدر نگرانی برای گفتن!
مهرداد:
پاسخحذفبرای آینده از آن حزب الله
بخش سوم
دوست عزیز یک چیز دیگر هم بد نیست بگویم:
سردار نقدی و حداد عادل و بسیاری چون آنها از کشته شدن و شهید شدن تعدادی حدود بیست و نه سی نفر نام میبردند که حدود بیست تن آنها را بسیجی و نیروهای انقلاب معرفی کرده بودند و به بهانه ی حفظ آرامش از منتشر کردن نام آنها خودداری!!
چطور این بنده خدا جناب کبیری مشمول قصه ی آرامش نشدند؟ چطور نام ایشان در هر کوی و برزن از هر سایت و وبلاگ مدافع نظام چماقی است بر سر معترضین اما بقیه ناگهان به دلیل حفظ امنیت و آرامش مخفی؟!!
نیروهای شما و دوستان شما کوچکترین فیلم و رفتار ناشایست که از معترضین دیدند و سندی داشند را بارها و بارها در رسانه به رخ همه کشیده اند و با آهنگهای ترسناک به همراه عکس پشت زمینه ی موسوی و کروبی به خورد بینندگان رسانه داده اند! چطور ناگهان به اینجا که رسیده اند ملاحظه کار شدند؟
چه احساس خوبی است گفتگو کردن
پاسخحذفمهرداد
پاسخحذفبرای آینده از آن حزب الله:
این پیشنهاد نوشتن از سوی شما آغاز شده و البته که امر مبارکی است... منتها در ذهن من یک چیز را به یاد می آورد:
دیروز امروز فردا، رو به فردا و اسم هایی از این قبیل برای آن برنامه ی معروف تلویزیون!
به نظر شما اگر معترضین هیچ دلیلی نداشتند برای تقلب، اگر هیچ حرفی برای گفتن نبود و تنها و تنها به قول رسانه های خبری قارچ گونه ی مدافع نظام به بهانه گیری و ادعاهای بدون سند میپرداختند چرا این برنامه ها بعد از یکی دو نمونه ی نسبتا (بر نسبتا آن تاکید میکنم به دلایلی) بی طرف ناگهان متوقف شد؟ چرا نظام! با این همه دلیل و مدرک و پاکی و قداستی که در انتخابات داشت تا کنه این مطلب پیش نرفت و مدعی را خوار و خفیف نساخت با استدلال و اجازه حرف به طرف مقابلی که هیچ نداشت؟
این مساله اتفاقا نشان از چیزهایی بسیار با معنی داشت، اینکه موافقان جز اتهام و سند سازی انگار توانی نداشتند و نگران بودند...
من البته به این مساله معتقدم که با در دست گرفتن قدرت توسط موسوی خواه ناخواه رهبری تضعیف میشد و فرقمان تنها در این است که من به شخصه این را چیز بدی نمی دانم!
حقیقتا وقتی نقش مردم پر رنگ بشود در اجتماع جامعه به سمت تضعیف رهبری پیش میرود و این انگار هراسی است که جلوی انتخابات آزاد را به بهانه ی انقلاب در انقلاب و حفظ انقلاب میگیرد و گرنه این بسیار سوال ساده ای است که اگر نظام به قول کیهان پنجاه میلیون مدافع دارد چه باک که اگر حتی سحابی هم تایید صلاحیت شود برای انتخابات!
سحابی که هیچ، اکبر اعلمی هم در این سیستم رد صلاحیت میشود! توکلی و لاریجانی و مطهری و افروغ و خوش چهره هم منفورند در نگاه دوستان شما و این دیگر قافیه تنگ ِ انقلاب در انقلاب شماست دوست من! همان که من نامش را میگذارم حفظ قدرت با شعارهای قشنگ! با قرین معنویت و الهیت کردن موضوع! با تقدس های عجیب و غریب!
اقتدار این نیست که هیچ کس را مجال حرف زدن ندهیم و بر سراپا ایستادن ببالیم!
ورزشکاری که خود را قهرمان جهان میخواند حتی یک مسابقه ی رسمی بین المللی که هیچ، مسابقه ی داخلی هم شرکت نمی کند را چه از قهرمانی جهان و المپیک دم زدن؟؟؟
کسی که تا کنون تن به آب نزده چطور خود را استاد شنا میداند؟
و در رسانه هایش روز به روز بر استادی خود می بالد؟
مسعود در گودر نوشته:
پاسخحذف"سوال آخر ای کاش پرسیده نمی شد.نقد بر پاسخ هم که بدتر از سوال شده است.
اسم یک وبلاگ واقعا یک امر شخصی است.
اگر برای یک نفر حتی اشخاص هم مهم باشد فرقی در قضیه نخواهد کرد"
کاوه در گودر نوشته:
پاسخحذف"منم فکر می کنم سوال آخر مورد نداشت. علاقه شخصیه. جز اینکه نویسنده بخواد تاکید کنه که شما به فرموده های رهبری هم گوش نمی کنین"
من با طرح سئوال آخر خواستم نشان بدهم که آیا گرفتار حب "شخص" اند که بتواند مایه نادیده گرفتن انتقادهای احتمالی بعدی بشود یا نه. ربط به سئوال سوم داشت
پاسخحذفمهرداد:
پاسخحذفمن با سوال آخر موافقم، اساسا انسان های معمولی مانند ما وقتی اینقدر در حب و بغض ها غرق شویم توان سنجش را از دست میدهیم و همه چیز را تفسیر به نفع علاقه میکنیم!
این به معنای دوست داشتن نداشتن نیست، منتها چگالی این دوست داشتن وقتی میرسد به آدرس وبلاگ و سربرگ وبلاگ از حد معمول برای کسی که بخواهد نقد جدی به واقعیت ها داشته باشد فراتر رفته و همه چیز را تحت الشعاع قرار میدهد
آرمان در گودر نوشته:
پاسخحذف"جناب معینی
با انتشار این یادداشت و تحلیل شما روی پاسخ ها من خیلی به ادامه این بحث خوش بین تر شدم. یک جورهایی دلم روشن است که دست کم می توان بذر تردید را در تعدادی از این دوستان کاشت"
آرمان جان ... خیلی خوشحالم ... کاش این مجرا بسته نشود ... بتوانیم بی توهین و اهانت دیگری را نقد کنیم و نقد شویم
پاسخحذفوحید در گودر نوشته:
پاسخحذف"یجورایی خیلی زیرکانه بودن سوالات. وقتی مطلب جناب معینی رو توی وبلاگ آینده از آن حزب الله دیدم، قشنگ حس کردم بعید نیست جوابیه راز سر به مهر، همزمان با تایپ کردن سوالات آماده شده باشه...
مشتاقانه این گفتگو ها رو دنبال می کنم"
ممنون آقای معینی برای این کار.
پاسخحذفاینایی که الان دارم میگم رو، توی گودر هم گفتم، ولی این جا هم دارم میگم! :دی
پاسخحذفسلام و خسته نباشید و تشکر به خاطر ایجاد این بحث ها :دی
آقای معینی اما چندتا نکته هست که باید بهش توجه بشه:
یکی این که بعد از این که شما سوالات نویسنده سایت "آینده از آن حزب الله" رو در وبلاگ خودتون منتشر کردید، قطعا جواب اون سوالات رو هم میخواهید که بدید و این در حالی هستش که بحث پیرامون سوالاتی که خودتون مطرح کردید هم ادامه خواهد داشت
این وضع باعث میشه که ما کم کم شاهد باشیم که مباحث و موضوعات بسیار گسترده و دامنه دار تر بشه، که قطعا نه شما فرصت دارید که به تمام مباحث مطرح شده به طور کامل بپردازید، نه نویسنده وبلاگ "آینده از آن حزب الله".
نکته دوم هم این که در این میان ممکن یکی از خواننده های این مطالب (مثلا خود بنده) قصد داشته باشه که در این بحث مشارکت کنه و مثلا جواب مباحث مطرح شده رو بده
آیا این امکان برای من وجود داره؟
جای تقدیر داره که بالاخره راه گفتگو باز شد. جالب اینجاست که اینقدر حاکمان از گفتگو فرار کردند که پیروان تصمیم گرفتند خودشون دست به کار شوند. این نشون می ده که حاکمان از پیروان عقب مانده اند و پیروان فهم بالاتری نسبت به حاکمان به دست آورده اند.
پاسخحذفخیلی خوب است که با هم گفتگو داشته باشید و امیدوارم که ادامه پیدا کنه.
پاسخحذفمن به عنوان یه خواننده این وبلاگ پیشنهاد میکنم از جدل کردن پرهیز کنید. منظورم اینه که اگه هدفتون بیان نظرات خودتونه که در نهایت بتونیدبهم احترام بزارید این در نهایت برای جامعه مفیده. آیا ایده ال ما نیست که بتوانیم در کنار هم زندگی کنیم؟ بدون اینکه حق طرف مقابل رو زایل کنیم؟
اما اگه هدفتون قانع کردن طرف مقابله بهتره خودتون رو خسته نکنید چون شدنی نیست. به نظر من مشگل ما (هر دو طرف) این است که فکر میکنیم ما حق هستیم. بیایید قبول کنیم که حق صد در صد وجود ندارد.
اینکه ایشون به رهبرش علاقه داره امری شخصیه و نقد کردنش باعث متوقف شدن گفتگو یا به بیراهه رفتنش میشه. امر شخصی میشه و جدل کردن سودی نداره جز اتلاف وقت.
اینکه ما بیشتریم یا شما مشکلی رو حل نمیکنه. اینکه هر دو یا چند طرز فکر وجود دارند و حق دارند وجود داشته باشند مهم است.
افراد و شخصیت های سیاسی هم هیچکدام حق مطلق نیستند.
حمید در گودر نوشته:
پاسخحذف"بنظر من پرسش اول کافی بود. البته باضافه تناقضات پاسخهای مختلف به آن"
فاطمه در گودر نوشته:
پاسخحذف"خيلي خوب بود آقاي معيني، واقعا ممنون. اما چند تا چيز به ذهنم رسيد. اول اينكه سوال سوم واقعا سوال خوبي نبود. يعني اين سواليه كه شما از هركس بپرسيد جوابش نه خواهد بود و علاوه بر اون باعث ميشود طرف توي لاك دفاعي فرو برود كه براي يك چنين بحثي كه يك شروع براي ارتباطي به شدت دشوار است، ميتونه اثر مهلكي داشته باشد
ثانيا نقدهايي هم كه به توضيحات ايشون توي سوال سه و چهار داديد باز همين ويژگي رو دارند، يعني جنبه حمله دارند و قاعدتا جاشون در شروع رابطه اون هم بين دو دسته آدم كه اين همه پيشفرض منفي درباره هم دارند نيست.
ولي باز هم خدا قوت. كارتون عالي بود و سوالات اول و دوم هم واقعا هوشمندانه مطرح شده بودند"
آرمان در گودر نوشته:
پاسخحذف"البته پرسش از آقای معینی است، اما من یک توضیح بدهم برای دوستانی که می خواهند در بحث شرکت کنند همین الآن هم کامنت دانی هر دو وبلاگ بسیار شلوغ و فعال شده. فرصت مناسبی است که بروید و آنجا نظرتان را مطرح کنید. به ویژه در وبلاگ این دوست حامی ولایت که معمولا هم به همه کامنت ها جواب می ده"
Mehdi در گودر نوشته:
پاسخحذف"محمد عزیز، من هم بسیار خوشحالم از شکل گیری این حرکت مفید و منطقی
و مشفقانه مباحث را دنبال خواهم کرد
موفق باشی"