تصور این که پسر کوچولوی مودب روز های کودکی مان که تَرک ِ موتور یاماها 125 آبی رنگ پدرش سوار می شد، صورتش را می چسباند به پشت پدر و هر روز از جلوی خانه ما رد می شدند و آن قدر روی موتور آرام بود که انگار خوابش برده، حالا شش روز است که بی حرکت روی تخت بیمارستان است و یک خانواده و کلی دوست و رفیق و آشنا دلشوره سلامتی اش دارند، نمی دانند اصلا چه کاری غیر دعا و گریه از دست شان بر می آید، خیلی خیلی سخت است ... مهدی را خدا نگهدار؛ برای همه ما، آن پسر مودب و آرام را
*
برادر جوان محمدآقای واعظی، شش روز است در بیمارستان آیت الله موسوی زنجان بستری است، از روزی که از ارتفاع افتاد. حال خوشی ندارد ... دعا کنید
انشاا.. که زود بهبود پیداکنن. من اسماً نمیشناسمشون ولی اینجور که نوشتی احساس کردم یکی از همسایه هاست.
پاسخحذففاطمه
هم خودم دعا ميكنم هم ميسپارم به اونهايي كه از من پيش خدا آبرودارترن واسش دعا كنن
پاسخحذفانشاءالله كه زودتر خوب بشه
اینجور وقتا زبون ادم بند میاد..میتونم درک کنم حال خانواده ش را..دعا که حتما..امیدوارم حالشون خوب بشه و یک پست بکذارید و خوش خبر باشید..
پاسخحذفایشالا زودتر خوب می شوند و این شب عیدی باعث خوشحالی همه می شوند. کاری جز دعا از دستمان بر نمی آید. فقط دعا می کنیم...
پاسخحذفخداوندا بحق قران انجیل تورات و همه کسانی که دوستشلن درای مهدی ما را شفا بده
پاسخحذف