زنجان به نسبت قدمت و جمعیت و وسعت، درخت کهنسال خیلی کم دارد، همچنان که درخت پربرگ. درختهای اقاقیای پرشمار هم کمبرگ و کمسایهاند. همین است که تکدرختهای قدیمی و عظیم عین گوهر میدرخشند؛ مثل همانهایی که در خیابان فرمانداری سابق هست یا حوالی چهارراه سعدی، روبهروی بنای ذوالفقاری و کبودههای مقابل شرکت آب منطقهای و شفیعیه... ولی بین این همه من عاشق تک نارون چتری (قرهآغاج) محله شوقی بودم. مثل ضریحی متبرک، همیشه از شوقی رد شدنی، قد و بالایش را نگاه میکردم که تابستانهای داغ، تا میانه خیابان را هم سایه میبخشید. پاییز پارسال بود که فهمیدم حال خوشی ندارد و حالا که بهار آمده مطمئن شدهام که دیگر جان ندارد. کاسب همسایه درخت که پشت دخل قرآن میخواند، تا دید من روبهروی او ایستادهام، سر از مصحف برداشت. پرسیدم: آقا! این درخت خشک شد؟ گفت: چند برگ تازه دارد اما دیگر دیر شده. گفت که از شهرداری آمدند و نمونه برداشتند و رفتند ولی کاری نتوانستند بکنند. گفت: خدا بیامرزد کسی که این قرهآغاج را کاشت، شصت تا شصت و پنج سال عمر داشت، برکت محله بود ...
شهر لابد اندوهگین است از مرگ درختی که دیگر برگ و سایه نخواهد داشت و یگانه بود در شهری فقیر از درختهای باشکوه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر