اول) برای من "آذر"ماه همانی است که برای بسیاری ماه "صفر" در تقویم قمری؛ تلخزا و سنگین! ... ازش میترسم، نگرانم، دلشورهها بیشتر از قبل میشود.
دوم) فیلم گیلدا را دیدم. چند وقتی است دوباره هر از چندگاهی فرصت تماشای فیلمی مهیا میشود ... همه بازیگران فیلم مُردهاند، حتی ریتا هِیوُرث، در ۳۶ سال قبل؛ چقدر زود.
سوم) مجله فردوسی ۶۸ سال قبل را ورق میزدم (آخر آبان سال ۳۴). روبهروی دانشگاه تهران خریده بودماش؛ چند سال قبل. عکس "گریس کلی" را با شرحی در صفحه سرگرمیهایش گذاشته بود. شاه کنونی موناکو، پسر اوست. چه جلوهگریی داشت در "پنجره عقبی" هیچکاک؛ اول بار آنجا دیده بودماش. گریس کلی ۵ سال هم جلوتر از ریتا هیورث مُرده؛ «هنرپیشه طناز و دلفریب» به قول مجله فردوسی.
چهارم) سند ازدواج مرحوم عمهجان پیش من است. امضای پدربزرگ (مادری) که عموی عروس خانم هم بوده، توی این سند، چقدر برای ۷۳ سال قبل خوب و خوشگل بوده (آذر سال ۲۹). من هیچگاه مرحوم عمهجان را ندیدم و مرحوم پدربزرگ (حاج ابراهیم صباحی) را هم.
پنجم) بیبیسی فارسی "درخت گلابی" را نشان داد. دوباره گریهام گرفت ... درک عجز مطلق در برابر گذر زمان لهام میکند.
ششم) رنجی که زیر آسمان غزه هست، باید دنیا را میکشت. آن همه بچه کشته شدهاند ... نابودی اسرائیل محال است؛ جهان (هم غیرمسلمانان و هم بسیاری از دول و ملل مسلمان) حالا به فرمول دو دولت رسیده و رضایت دادهاند، حماس و پدرانش و صهیونیستهای رادیکال عین دو لبه قیچی علیه این «رضایت»اند که موجب صلح و آبادی است. فقط تصور کنید در پس هشتاد سال ماجرای لبریز از رنج در غرب خاورمیانه، اگر دولتی فلسطینی تشکیل شود، و سرزمینشان به همت خودشان و لطف کشورهای ثروتمند اسلامی آباد شود، اسرائیل تهدید به نابودی و براندازیاش را پایان شده بداند و فلسطینیان سرزمینهای پیش از ۱۹۶۷ را (طبق قطعنامههای ۲۴۲ شورای امنیت) در اختیار بگیرند، چه کسانی متضرر خواهند شد؟! ... خوب فکرش را بکنید!
هفتم) کتاب "انسان آسمان" (مقالات و سخنرانی امام موسی صدر درباره حضرت علی) را خواندم. واضح "ضد یهودی" بوده. شاید اگر اسماش "موسی" نبود، کمتر جالب بود!
هشتم) در کتاب "من سرنوشت یأسم و امید" این گفته مارتین لوتر کینگ که «مانع اصلی [بر سر راه دستیابی سیاهان به آزادی] میانهروهای سفیدپوستاند [نه کوکلاکسکلانهای نژادپرست خشن]؛ کسانی که بیشتر سرسپرده "نظم" موجودند تا عدالت؛ صلح سلبی را که به معنای غیاب تنش است ترجیح میدهند به صلح ایجابی که به معنای حضور عدالت است» مرا یاد اصلاحطلبان خودمان انداخت! ... چه مهم است توجه به تفاوت "غیاب تنش" و "حضور عدالت". کدام نجات است؟
نهم) مارتین لوتر کینگ نوشته بوده: «بیعدالتی در یک جا، تهدیدی برای عدالت در همه جاست.» حساباش را بکنید؛ کسی که به این معتقد باشد، حتی در رانندگی حق تقدمی را زایل نمیکند؛ معلوم نیست معطلی نابهجای کسی که حق تقدم داشت، کجا زخمی بر عدالت بزند. چه حرف عمیقی است این؛ کلمه به کلمهاش. "هیچ" بیعدالتیی نباید توجیه بشود.
دهم) کتاب اولام برای مجوز رفته ارشاد؛ ۱۰۷ یادداشت را که از بین حدود سههزار یادداشتی وبلاگیام طی ۹ سال (تا انتهای سال ۹۱) انتخاب کرده بودم، بررسی کردهاند. حکم دادهاند هفت یادداشت کلا حذف شود، به اضافه: ۴۴ حذفیه دیگر! حدود ۱۰درصد از متن چهلهزار کلمهای اولیه پریده ... اسم کتاب را گذاشتهام: «درختها رفته بودند»؛ عین «کلمات رفته بودند»!
یازدهم) آسمان شهر در این پاییز بدحال، بارها پر از ابر شده ولی دریغ از باران، دریغ از مهر آسمان ... خیلی ناراحت و نگرانکننده است. روی موبایل، علاوه بر گزارش هواشناسی شهری که در آنم، هواشناسی شهری دیگر هم هست، در دور، «هیچ ربطی به من ندارد» ولی آسماناش خیلی وقتها ابری است و خیلی وقتها بارانی؛ امروز نوشته که تا یکشنبه بارانی است. حسودیام میشود به مردمان آن شهر؛ بابت آسمانش، بابت زمین و دریایش، بابت جانی که دارند و ندارم.
صحنه معروف فیلم گیلدا در فیلم رستگاری در شاوشنک در سینمای زندان امده وپوستر فیلم روی دیوار سلول سوراخ فراررا پنهان میکرده وانقدر حرمت داشت که کسی بهش دست نمیزد
پاسخحذفبله، بله
پاسخحذف