در آغاز سال ۱۹۵۶ لهستان (در دوره کمونیستی)، شرایط سیاسی و اجتماعی آشفتهای داشت. در پُزنان شرایط زندگی کارگران ذوبآهن سختتر شد و ساعتهای کارشان افزایش پیدا کرد. مذاکرهها به شکست انجامید و بیست و هشتم ژوئن اعتصاب آغاز شد بیش از ۱۰۰ هزار نفر به خیابانها ریختند و به ساختمانهای اداری حمله شد. وزیر دفاع ارتش را وارد عمل کرد و این شورش را به خاک و خون کشید. حدود ۵۰ نفر کشته شدند و صدها نفر زخمی.
آلبر کامو در سخنرانی خود در این باره گفت:
یکی از رهبران کمونیسم بینالمللی که گاه ادعای سندیکاداری نیز دارد، اعلام کرده شورشهای پُزنان کار سردستههاییست که از خارج خط میگیرند. تا امروز این نابغه سیاست چیزی بیشتر از حرفهای هر روزنامهنگار بورژوا در برابر شورشهای کارگران یا استعمارستیزان که تصور او را از خوشبختی مشوش میکنند، نگفته است اما برخلاف حرفش، استدلالش سزاوار موافقت بیقید و شرط ماست؛ گفته است در یک کشور طبیعی کارگران برای برآوردن مطالبات خود به ادارههای پلیس حمله نمیبرند. باید برای اشاره به چنین نکته بهجایی تشویقش کرد چرا که در کشوری طبیعی آزادی سندیکاها امکان مبارزهای مسالمتآمیز را در راه برآوردن مطالبات کارگران فراهم میکند اما آنجا که حق اعتصاب به رسمیت شناخته نمیشود و قوانین کار با یک گردش قلم صد سال دستاورد سندیکاها را لغو میکند، وقتی کارگرانی که حقوقی بخورنمیر میگیرند میبینند که برنامههای دولت به همین حقوق که کفاف زندگیشان را نمیدهد دستدرازی میکند، دیگر چه میماند برایشان جز فریاد و خشم؟ نه، این رژیم رژیمی طبیعی نیست؛ رژیمی که کارگر در آن خود را مجبور میبیند بین فلاکت و مرگ یکی را برگزیند.
📚 در دفاع از فهم، صص ۲-۲۶۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر