سالها پیش نوشته بودم: چند روزی است این پاراگراف آندره ژید در دیباچه "مائدههای زمینی" روی مخم سوار است: «... میخواستم که این کتاب میل خروج را در تو برانگیزد – خروج از هر کجا، از شهر و دیارت، از خانوادهات، از اتاقت یا از اندیشهات ...»
بعد کسی کامنت گذاشته بود: «در ابتدا وقتی که از خروج حرف میزنیم به نظر هیجانانگیز میآید، اما درد دارد و زیاد زیاد خطرناک است. در راه پر پیچ و خم و سنگلاخ "خروج" همیشه پابرهنهای و مقصد، مقصد نیست، هر چیزی را هم که پیدا کنی باز هم گمگشتهات نیست. باید اول خو کرد به حیرانی. آنها که خروج میکنند راحتتر از کسانی هستند که فقط "میل" خروج دارند، آنها که رفتهاند آزادند، اینها که ماندهاند با آرزوی رفتن اما، زندانیاند و این، حال آدم را خراب میکند.»
چقدر درست و عمیق بود (و است) این تعریض ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر