امیر اعلم غضنفریان بهمن سال ۵۰ در زنجان متولد شد و آبان سال ۷۸ در آمریکا چشم از جهان فرو بست. امیر اعلم سومین مدال ایران را از المپیادهای جهانی - سال ۶۷ از المپیاد ریاضی سیدنی - به ارمغان آورده بود. پسر خوب و باهوش زنجان با موفقیتی درخشان دوره لیسانس و کارشناسی ارشد مهندسی برق را در دانشگاه صنعتی شریف سپری کرد. سپس عازم دانشگاه استنفورد آمریکا شد و یک فوق لیسانس دیگر و دکترای برق را نیز با موفقیتی درخشان کسب کرد اما اجل مهلت درخششهای بیشتر به او نداد و در ۲۸ سالگی او را با بیماری از این دنیای خاکی گرفت.
مردم زنجان همیشه به او افتخار کردهاند. روز تشییع جنازه او (آبان ۷۸) یک روز استثنایی در شهر بود؛ پسر خوب زنجان بر روی دوش انبوهی از مردم سوگوار تشییع شد.
☁️
غروب یک روز پاییز یا زمستان سال ۸۱ آقای جاودانی (مدیرکل وقت ارشاد زنجان و مدیرکل کنونی ارشاد استان تهران)، آقای نجفیان (معاون فرهنگی وقت دانشگاه زنجان و رئیس فعلی همین دانشگاه)، آقا رضا عباسی (فعال دانشجویی) و من به خانه پدری امیر اعلم در خیابان اول شهرک کارمندان رفته بودیم برای گرامیداشت یاد او و تسلای آن داغ ابدی. در آن یک ساعت خیلی حرفها گفته شد از فروتنی و سواد و نیکنامی امیراعلم که من بعد از سالها بسیاری را از یاد بردهام اما یکی را هیچگاه از یاد نخواهم برد و آن این بود که مرحوم پدر امیراعلم گفت آرزوی پسرش این بود که شهردار زنجان شود ...
یک انسان فوقالعاده باهوش مگر چقدر میتواند زادگاهاش را دوست داشته باشد که از همه آرزوها، شهردار شدن در شهر خودش را بخواهد؟ چقدر میتواند مهربان و فروتن باشد؟
۲۲ سال از درگذشت امیراعلم میگذرد؛ زنجان با یک "شهر زیستپذیر" فرسنگها فاصله دارد، ربع قرن است در محاصره سموم سرب و روی و کادمیم است، زنجانچایی راه فاضلاب شده، بزرگترین پروژههای شهری آن "تاریخی" شدهاند، گفته شده در شهرداری حتی رشوه به دلار دادهاند در پروژهای، ترافیک معضل است، گاهی حتی جمعآوری به موقع زباله هم معضل است، دخل و خرج شهرداری نمیخواند، گاهی زیر باران حتی چمن آب میدهند، و هیچ کس نمیداند "شعور حسینی" چیست که زنجان "پایتخت" آن شده، و این روزها اکثریت شورای شهر اصرار دارند الا و بلا رفیق خودشان شهردار شود! حالا نه که این رفیق نشد، نفر بعد کسی است مثل صادقخان شهردار لندن ... ما را به همین کفها خو دادهاند و خوب خو گرفتهایم.
☁
امیراعلم! حال زنجان هیچ خوب نیست. اگر بودی و شَهرت را چنین میدیدی، خیلی غصه میخوردی.
در اینستاگرام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر