«دو سال و نیم پیش، وقتی عاشق بودم، اینجا، در تابستان، عاشق بودن سخت نبود، زیر این صخرههای بلند قدم زدهایم و آدمهای یک انگشتی بالای صخرهها را تماشا کردهایم و روی این سنگها کنار هم دراز کشیدهایم و درین دریا شنا کردهایم.»
- صفحه 85
«شاید حتی بعد از عروسی هم عاشق نشده بود، تنها این بود که بعد دیگر حتی مطمئن نبود عشق چطور چیزی است، چرا که عشق با دختر در رختخواب بودن نبود، حتی این هم نبود که دختر عاشقت باشد. شاید عشق فقط نداشتن بود، مثل هرگز نداشتن عباسه ...»
- صفحه 95
"دهه چهل"، از "شمیم بهار"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر