📝 تلقی ابلاغی، بخشنامهای و رسمی از «ریشههای انقلاب 57»، البته کامل و جامع نیست. شاید مهمترین حفره در این بازخوانیهای رسمی تاریخی، نادیده گرفتن شرایط وخیم اقتصادی در 3 سال آخر سلطنت پهلوی باشد؛ وقتی محمدرضا پهلوی با طناب پوسیده قیمت بالای نفت به چاه رفت و سپس رابطه با آمریکا، به دلیل اصرار شاه برای بالا نگاه داشتن قیمت نفت، به سردی گرایید. قرائن بسیاری در این مورد از جمله در یادداشتهای اسدالله علم وجود دارد.
اخیراً دکتر علی میرسپاسی (استاد جامعهشناسی دانشگاه نیویورک) گفتوگویی با دکتر حسین بشیریه (استاد سابق دانشگاه تهران و استاد کنونی دانشگاه سیراکیوز آمریکا) در چهارچوب «برنامه مطالعات ایرانی دانشگاه نیویورک» انجام داده که متن آن در شماره ویژه نوروزی مجله اندیشه پویا به چاپ رسیده است.
بخشهایی از اظهارات دکتر بشیریه را در ادامه بخوانید. دکتر بشیریه صاحب تالیفات بسیار ارجمند در حوزه علوم سیاسی است.
🔹 ما در بین طبقه دهقان که حدود دو میلیون از آنها از اصلاحات ارضی بهرهمند شده بودند تقریبا هیچ نشانهای از حمایت از انقلاب ندیدیم بلکه حتا شواهدی در حمایت از شاه از جانب آنها وجود داشت. البته کلا انقلاب ایران یک انقلاب شهری بود.
پس از جنگ ۱۹۷۳ (جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل که به شکست اعراب منجر شد) و وقوع بحران انرژی و افزایش بیسابقه قیمت نفت که موجب رونق اقتصادی ایران تا اوايل سال ۱۹۷۷ (اواخر 1355) شد، شاه در اوج آن رونق اقتصادی تصمیم گرفت برای گسترش پایگاه حمایت خود در مارس ۱۹۷۵ حزب واحد رستاخیز را تاسیس کند (...) خود شاه در آن زمان به دلیل حمایت از افزایش قیمت نفت با دولتهای نیکسون و جرالد فورد مشکل پیدا کرده بود.
بر طبق تحلیل کتاب [کتابی که دکتر بشیریه تحت عنوان «دولت و انقلاب در ایران» منتشر کرده] ریشههای فروپاشی پایههای قدرت دولت پهلوی یکی پس از دیگری را باید در جنگ ۱۹۷۳ جستوجو کرد. با سیاست جدیدی که شاه در زمینه قیمت نفت در پیش گرفته بود اختلالی در حمایت پیشین دولتهای آمریکایی از وی پیش آمد.
یکی از دلایل درازمدت و اصلی از هم پاشیدن رژیم شاه و شکلگیری امکان انقلاب به هم خوردن روابط ایران با امریکا بود که در نهایت زمینه حمایت آمریکا از انقلاب و بیطرفی ارتش را فراهم کرد. با سرسختی شاه در مورد قیمت نفت و شکست دیپلماسی سازش، آمریکاییها در نهایت در دسامبر ۱۹۷۶ با عربستان سعودی ساختند و عربستان در ازای قراردادهای جدید با امریکا قیمت نفت خودش را پایین آورد و بازار را پر از نفت کرد و ایران که داعيه قدرت منطقهای داشت، یکباره دچار بحران مالی و کاهش درآمد شد و دیگر نمیتوانست هزینه پروژههایی را که جزئی از ایده تمدن بزرگ شده بود، تأمین کند.
بحران اقتصادی و مالی بزرگی که پس از چندین سال رشد و رفاه اقتصادی برای دولت پهلوی به وجود آمد عمدتأ نتیجه توافق دوحه در دسامبر ۱۹۷۶ بین آمریکا و عربستان سعودی بود. از اوایل ۱۹۷۷ با کاهش قیمت نفت دولت شاه سیاست ریاضت اقتصادی و افزایش مالیاتها و کنترل قیمتها را در پیش گرفت و به این منظور جمشید آموزگار به نخستوزیری منصوب شد. با بحران اقتصادی حزب رستاخیز نیز دچار تفرقه شد و سیاست ریاضت و کنترل اقتصادی در بین طبقه سرمایهدار و عموم مردم نارضایی ایجاد کرد. همین نارضاییها به تدریج زمینه لازم برای بسیج سیاسی را فراهم می کرد (...) دولت شاه یکباره با افزایش قیمت نفت توقعات مردم را به طور بیسابقهای بالا برد در حالی که پس از چند سال توانایی برآورده كردن توقعات را از دست داده بود و شکاف عظیمی میان توقعات عمومی و امکانات دولت پیدا شده بود که برای گروههای مخالف دولت شاه فرصت تاریخی بسیار مغتنمی به شمار میرفت (...)
بعد از این که جرالد فورد رفت و کارتر آمد شاه در نوامبر ۱۹۷۷ به امریکا رفت و سازشهایی در مورد کاهش قیمت نفت و توسعه روابط صورت گرفت و روابط قدری ترمیم شد. شاه قول داد قیمت نفت را بالا نبرد و کارتر نیز قولهایی در باب افزایش تامین اسلحه داد و در عین حال وعدههایی برای رعایت بیشتر حقوقبشر از شاه گرفت اما کلا دلبستگی امریکا به شاه پس از ۱۹۷۳ کم شده بود (...)
شاه با احساس بحرانی که به سرعت میرسید مانند بسیاری از رژیمهای ماقبل انقلابها، سیاست آزادسازی نسبی را در واکنش به وضعیت در پیش گرفت و بعضی از وعدهها را انجام داد. از همان زمان است که ما میبینیم بعضی از رهبران جبهۀ ملی و روشنفکران شروع به نامهنگاری می کنند. برخی از هیئتهای حقوق بشری اجازه پیدا میکنند و میآیند وضعیت زندانهای ایران را بررسی میکنند و تعدادی از زندانیان سیاسی آزاد میشوند (...) برخی مخالفین شاه از جبهه ملی و غیره در همین زمان با سفارت آمریکا در تهران تماس دارند.
بنابراین فرایند تضعیف رژیم شاه یک بعد بینالمللی مهم داشت که با سیاست نفتی، سیاست تسلیحاتی و رقابت ایران با عربستان سعودی مرتبط بود (...) در نهایت پس از آن، جریان فرستادن هیئت هایزر و رویگردانی ارتش از شاه پیش آمد که آخرین ضربه مرگبار به حکومت شاه بود. طبق اسناد جدیدی که درباره رابطه اطرافیان و هیئت همراه آیتالله خمینی در پاریس با دولت امریکا منتشر شده است این واسطهگری اطرافیان میانهروی آیتالله خمینی و رایزنی آنها با امریکا بود که باعث شد ارتش قدرتمند ایران مهار شود و همین شرط اصلی و ضامن پیروزی جنبش انقلابی و از میان رفتن رژیم شاه بود. جنبش انقلابی ایران مسلحانه نبود و حریف ارتش بزرگ شاه نمیشد. سهولت پیروزی انقلاب به این دلیل بود که پادگانها اسلحهها را تحویل میدادند و کنار کشیده بودند. انقلاب با سازشهای عمده در پس پرده پیروز شده بود.
البته در چشم اندازی وسیع تر، سیاست خارجی امریکا در دوران جنگ سرد در زمینه حمایت از مذهب و اسلامگرایی به عنوان مانعی در مقابل گسترش کمونیسم هم زمینه مساعدی برای پیروزی گروههای اسلامی در مقابل احتمال گسترش نفوذاتحادشوروی به شمار میرفت.▪️
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر