دادستان
کل کشور گفته که «چرا در جامعه اسلامی باید فضایمجازی رها باشد؟»
این حیرانی
احتمالاً ناشی از مهمترین پارادوکس درفلسفهسیاسی نظامِ مبتنی برشریعت است که
هر از چند گاهی در اختلاف بینش و فلسفه حکومتداری دولتمردان، از جمله در تکریم یا
محکومکردن فیلترینگ، خود را نشان میدهد.
پُر
اثرترین سرریز این حیرانی در روند محدود کردنهای مختلف شرایط انتخاب شدن و انتخاب
کردن (موسوم به «نظارت استصوابی» در
انتخابات) و رد و تایید مصوبات قوه مقننه و مخالفتها با آن عیان میشود؛ جایی که
شورای نگهبان تصمیم میگیرد و میتواند بفهمد چه چیزی مورد رضایت و تایید خداست حتی
اگر مردم نخواهند مطابق آن، سرنوشت خود را رقم بزنند.
سؤالات
مبنایی و دشواری این بین هست؛ «جامعه اسلامی» کجاست؟ محتوای آن غیر از انسانهای
گوشت و پوست و استخوان و خوندار و خواست و احساسات و باورهای آنهاست؟ و اگر باور
و احساسات و خواست ِ «اکثریت» ِ مسلمانان ِ مقیم در جغرافیای «جامعه اسلامی»، به
هر دلیلی، مغایر استانداردهای «حاکم/حکومت/شارع [به قرائت رسمی]» باشد (یا بشود)،
قدرتِ حاکم (مسمّا به اسلامی)، مجاز به چه کاریست؟ استبداد؟ کنارهگیری؟
اصلاح؟ آیا مسلمانان، به اعتبار این ناهمخوانی،
از مسلمانی ساقط میشوند؟
البته
که پاک کردن صورت سؤال، جواب سؤال نیست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر