🔹 1) آیتالله
هاشمیشاهرودی هم از دنیا رفت. مرگ تنها اتفاق قطعی و حتمی زندگی همه ما، این بار
سراغ کسی از سران نظام آمده بود. مرگ سران و مردان سیاسی، در هیچ کشوری، بدون حاشیه
و سروصدا نیست. حجم بالای واکنشهای تحقیر و توهینآمیز در شبکههای اجتماعی، گاه
منبعث از بیانصافیهای بیکرانه، همانقدر که تأسفآور است، میتواند که مایه
عبرت و بصیرت هم باشد. کسانی که دست در آتش تدبیر امور مملکت دارند و پول و جان و
آبروی مردم را مدیریت میکنند، البته که باید پیه این داستانهای بعد از مرگشان
را بر تن خود و هواداران خود بمالند.
🔹 2) هاشمیشاهرودی
که تابستان 78 رئیس قوهقضاییه شد، از تحویل گرفتن ویرانه خبر داد. ویرانه را شیخمحمد
یزدی بعد از ده سال ریاست بر این قوه، تحویل داده بود. البته که شیخمحمد یزدی
همچنان قدر دید و بر صدر ماند ولی آن حرف، از آمدن مردی تازه و امیدوارکننده خبر میداد
که معالاسف با برکشیدن «سعید مرتضوی»، از «ریاست بر دادگاهی» به «دادستانی پایتخت»،
امیدهای فراوانی متلاشی شد. دوران 10 ساله ریاست مرحوم هاشمیشاهرودی را بر قوه
قضاییه، بیزیرسؤال بردن کارهای نیکی که بانیاش شد (و از آن جمله: احیای
دادسراها)، با توقیف فلهای روزنامهها در سال 79 و نهایتاً محاکمات فلهای و نمایشی
تابستان 88، از قضا هر دو به کارگردانیِ سعید مرتضوی، به خاطر خواهیم سپرد؛ دو
رخداد به عنوان نمادهای ستیز با نشانههای آزادی و عدالت؛ عین کاری که گاو با شیردوشیده
شده خودش میکند و با لگدی، همه را هدر میدهد؛ «چو آن گاوی که از وی شیر خیزد /
لگد در شیر کوبد تا بریزد».
🔹 3) آن
افتضاح محاکمات عجولانه تابستان 88 که برگزار میشد (همزمان با هفته و روزهای پایانی
ریاست هاشمیشاهردوی بر قوه قضاییه)، آیتالله مصطفی محققداماد، در اعتراض، نامهای
سرگشاده به آیتالله هاشمیشاهرودی، نوشت:
📝 بهخاطر
دارم نیمه اردیبهشت 1358 برای زیارت عتبات عالیات به نجف اشرف مشرف شدم، در بدو
ورود مرحوم شهید آیتالله سیدمحمد باقرصدر نگارنده را سرافراز فرمودند و به همراه یکی
از دوستان مشترکمان به محل اقامت اینجانب تشریففرما شدند و زیارت ایشان نصیبم شد
... ایشان خطاب به اینجانب فرمودند: «این روزها آقای سیدمحمود هاشمی(شاهرودی) که
گویی فرزند من است برای حفظ جانش عراق را به قصد قم ترک کرده است و نوید دادند که
ایشان میتواند صدیق همفکر گرانبهایی برای شما باشند.» من که نادیده خریدار شده
بودم نخستین بارکه جنابعالی را در قم زیارت کردم، درست همان یافتم که فرموده
بودند. اینک به حکم ولایت دوستی و با استفاده از حقوق شهروندی مایلم که بیپرده
سطور زیر را به عرض برسانم ... به عقیده اینجانب بالاترین و بزرگترین رهآورد
تحولات قرن حاضر برای بشریت معاصر، قواعد جزای عمومی و آئین دادرسی کیفری است ...
تحمل بفرمائید که به صراحت به حضورتان عرض کنم که در زمان شما، نه نظراً بلکه
عملاً این رکن اساسی امنیت اجتماعی نه تنها متزلزل، بلکه در ملأعام ویران شد و این
بهای کمی نبود که ملت ایران پرداخت کرد ... چند روز پیش در جلسهای با حضور چندتن
از مسئولان نسبتاً بالای نظام سخن از اخبار وقایع اسفبارِ روز و ستمی که بر مردم
رفته است، در میان بود. اخباری که بهطور مستفیض و بلکه متواتر اجمالی، ثبوت آن
مسلم و انکار آن غیرممکن بود (باز هم خدا کند دروغ باشد)، ناگهان یکی از ذوات
محترم، سکوت را شکست و با نگاهی عاقل اندر سفیه رو به من کرد و با پوزخندی معنیدار
گفت این اعمال که توجیه شرعی دارد!!! خدا میداند چنان مغز استخوانم را سوزاند که
هنوز بیقرار و ناآرامم ... حضرتعالی خدمات شگرفی در دستگاه قضایی البته که انجام
دادهاید که انکار آن ناسپاسی است ولی با کمال تأسف وقایعی در دوران ریاستتان به
خصوص در روزهای اخیر رخ داد که ملت ایران طعم تلخش را هیچگاه از یاد نخواهد برد.
وقایعی که چه به دست کارگزاران قوه مجریه انجام یافته باشد و چه بدست ضابطین قضایی
و چه بدست دارندگان پایه قضایی همه و همه مسئولش قوه قضائیهای است که شما مسئولیتش
را به عهده داشتید ... از منبع موثقی شنیدم که یکی از مراجع تقلید معاصر که از راه
دور محاکمهای را که از سیمای ایران پخش میشد پیگیری میكردند به همان منبع
فرموده بودند که بهتراست لااقل این محاکمات که ننگی است برای قضای اسلامی، از تلویزیون
پخش نشود ... ای کاش در حوزه علمیه به کار تدریس و پژوهش ادامه داده بودید و هرگز
به این ورطه خطیر پای نمینهادید و به همان نقطه امید استاد شهید بزرگوارتان واصل
میشدید.
➕ متن کامل نامه: +
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر