1) همین
چند روز قبل درباره «حجتالاسلام امینعلی نوروزی» برایتان نوشتم؛ اینکه چطور وقتی
میخواهد از اکنونِ جمهوری اسلامی دفاع کند، اقامه استدلالهایش را با استناد به
نتایج رفراندم 39 سال قبل آغاز میکند. چندروز پیش هم در توییتر به کسی (محمدعلی
الفتپور) برخوردم که خودش را نویسنده، محقق و دکترای حقوق عمومی معرفی کرده و در
دفاع از انقلاب نوشته: «اگر انقلاب اسلامی نبود، سران ارتش باید زنهاشون رو برای
ترفیع گرفتن در اختیار مستشارهای خارجی میگذاشتن.»
2) یک بار
به یکی از دوستانی که از نوشتههای من پس از وقایع 88 انتقاد داشت میگفتم که من،
بیشتر از شمای نوعی به قوام نظام اعتقاد دارم! به او توضیح دادم که اگر «دستپاچگی»
بخش مهمی از نظام در مواجهه با اعتراضها به نتیجه انتخابات نبود (چه قبل و چه بعد
از اعلام نتیجه)، شاید (و چه بسا: قطعا) هیچکدام از رخدادهای تلخ بعدی، رخ نمیداد!
نشانههای دستپاچگی را میشد در یورش به ستاد یکی از کاندیداها، اختلال در سامانه
ارتباطات رسمی کشور از شب قبل از انتخابات، صدور فوری و پیش از موعد قرارهای
بازداشت و محدودیت گسترده روی شبکههای اجتماعیِ وقت، رصد کرد. این دستپاچگی،
خواسته و ناخواسته، خوش و ناخوش، بودنِ ریگ در کفش و نبودن اعتماد بهنفس را فریاد
میزد و همین، پایههای اعتماد متقابل عناصر و بازیگران عرصه سیاسی کشور را به شدت
لرزاند.
3) شاید
تنها در کشوری مثل کرهشمالی تصور اعتراض خیابانی به عملکرد نظام، بسیار دشوار
باشد؛ جاییکه کوچکترین تقابل با نظام حاکم، بیرحمانه سرکوب شده است. از همینرو
تداوم روند دستپاچگی، غریب مینُماید: سوال اول این است که چرا باید اعتراض به
عملکرد (به ناکارآمدی و گرانی و فساد) حتی اگر به اغتشاش و آسیبزدن به اموال عمومی
منجر شده باشد، برای کسانی «آرزوی براندازی» تعبیر شده است؟! مگر همه آحاد مردم،
مردان و زنانی متین و موقر و آراماند؟ حتی همه اهالی یک محله چنین نیستند! این
روش، یعنی القای خیز برای براندازی در پس اعتراضهای خیابانی، اگر نیروهای نگران
را به تجمیع فوری قوا علیه معترضان تشویق کند، یک عارضه مخرب بسیار جدی دارد: باور
این که «نظام هنوز به ثبات نرسیده است».
این
عارضه به نوبه خود، تالی فاسد دیگری دارد: چشمبستن مصلحتآمیز بر ناکارآمدی (یا
توجیه مکرر آن) که به تفرقه بین آحاد مردم منجر میشود.
4)
محصول این تفرقه، به نوبه خود امثال «حجتالاسلام امینعلی نوروزی» و «دکتر محمدعلی
الفتپور» را ناچار میکند برای دفاع از انقلاب و نظام، زبان و دستان خود را خالی
از توان متقاعد کردن دیگران تصور کنند و گاه به استدلالهای عجیب و ضعیف آویزان
شوند. در این که سازمان حاکمیت، نیاز مبرم به بازسازی سرمایه اجتماعی خود دارد،
کمتر تردیدی وجود دارد (تقریبا همه سازمانهای حاکمیتی در همه جای دنیا، بیش و کم
محتاج آنند). در این که باید قرائن خوب بودن انقلاب و نظام، از عرصه شعار و حماسهسراییهای
گاه مضحک به عرصه عمل و اقدام ارتقا یابد نیز تردیدی نیست. در این میانه نباید به
خاطر تجمیع قوا علیه معترضان (اعم از منتقدان و مخالفان)، اعتماد به نفس منسوبان
نظام، منهدم شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر