لابد تا حالا متن یا لااقل خبر نامه سرگشاده احمد توکلی را به شورای نگهبان دیدهاید. او در این نامه با ذکر موارد و مصادیقی (که از کلیات برخی افکار عمومی نیز مطلع بودند) اعلام کرده که احمدینژاد مجرم است و صلاحیت مدیریت عالی کشوری ندارد و باید رد صلاحیت شود. توکلی در این نامه با یادآوری جایگاه شورای نگهبان تاکید کرده: شما در خیر و شر ناشی از سیاستها، عملکردها و موضعگیریهای داوطلبی که نامزدی وی را تأئید می کنید، شریک هستید.
به نظر میرسد که ثقل ادعاهای توکلی علیه احمدینژاد بر دو پایه استوار است: قانونشکنی از سویی (مثلا در برداشتهای غیرقانونی برای واردات بنزین و گازوئیل، بار مالی غیرقانونی مصوبات سفرهای استانی و نقض قوانین در حوزه بودجهریزی) و بیاعتنایی و نافرمانی نسبت به نظرات و دستورات صریح رهبری از سوی دیگر (مثلا در ماجرای انتصاب مشایی به عنوان معاون اول، عزل وزیر اطلاعات و الحاق سازمان حج و زیارت به سازمان میراث فرهنگی) و در کنار این دو، دروغگویی نزد افکار عمومی برای توجیه رفتارهای خلاف قانون خود.
درست 8 سال پیش، مسیح مهاجری (مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی) خواستار رد صلاحیت احمدینژاد شده بود؛ وقتی این گفته احمد توکلی که «تمامی آزادگان به دفاع احمدینژاد از مظلومین افتخار میکنند»، تیتر اول خبرگزاری فارس بود و درست در همان روزهایی که میرحسین و اصلاحطلبان و اصولگرایانی که «مصلحت و سلامت کشور» هنوز جز اصولشان بود و یقین داشتند بار دیگر شورای نگهبان صلاحیت او را تایید خواهد کرد، در خشت خام این روزهای رسوایی و تباهی را در صورت تداوم احمدینژاد پیشبینی کرده بودند. با این همه، «یادآوری – تکراری - بیبصیرتی راضیان به ادامه احمدینژاد» حرف این مقال نیست که این نیز از ارزش صراحت و شجاعت و بصیرت این روزهای احمد توکلی نمیکاهد.
اما واقعا مشکل امثال توکلی کجا بود و یا کجاست؟!
او 2 سال بعد از انتخابات 88، گفته بود: «در انتخابات سال 88 من به هیچ وجه از احمدینژاد دفاع نكردم و به بزرگان كشور نیز اعلام كردم كه حمایت از ایشان را بر خودم حرام میدانم. در عین حال اعلام كردم كه اضطرارا به ایشان رای میدهم ... آن روزها به مسئولان ستادهای سابقم در استانها و دوستانم كه هنوز رابطهای با هم داریم، گفتم كه آقای موسوی دارای پایگاه اجتماعیای است كه ولو نخواهد، قدرت ایجاد تحریك اجتماعی در برابر رهبری را دارد و آقای احمدینژاد دارای پایگاه اجتماعی است كه ولو بخواهد، قدرت تحریك اجتماعی در برابر رهبری را ندارد. به همین دلیل گفتم كه چون رهبری را ركن ركین كشور میدانم و هم از نظر اعتقادی و هم از نظر سیاسی اعتقاد دارم كه باید از ایشان تبعیت كنیم و ایشان با قدرت جامعه را هدایت كنند، چون مقابله با رهبری را سم مهلكی برای جامعه میدانم، اضطرارا به كسی كه حتی اگر بخواهد نمیتواند كاری كند رای میدهم و به كسی كه میتواند این تحرك را ایجاد كند ولو نخواهد رای نمیدهم گرچه مزیتی برای احمدینژاد بر موسوی قائل نیستم به همین دلیل اضطرارا به احمدینژاد رای می دهم.»
این اظهارات نشان داد (و میدهد):
اول: احمد توکلی با همه تجربیات دوره اول ریاست جمهوری احمدینژاد (که اعتراف به اثرات سوء آن در نامه دیروز وی نیز مشهود است)، علاوه بر اینکه در ارزیابی شرایط دچار نزدیکبینی مفرط بوده، به طور ضمنی این ادعای متواتر را هم تایید میکند که جبهه اصولگرایی جایگاه و توان اجتماعی قابل اعتنایی ندارد چنان که مثلا بتواند به راحتی کسی دیگر را در سال 88، جایگزین احمدینژاد در مواجهه با میرحسین کند.
دوم: «مهیا نکردن و مهیا نشدن» توان تحریک اجتماعی علیه رهبری، مبنای رای دادن بوده است ...
... و این دقیقا یعنی چه؟
آیا این، تدارک حلقه حفاظت برای رهبری در مقابل امر بهمعروف و نهیاز منکر حتی به بهای «رای حرام به امثال احمدینژاد» هم محسوب میشود؟ این القای همسایگی مقام الوهیت و رهبریت نیست؟ اینکه جناب توکلی مقابله با رهبری را سم مهلكی برای جامعه میداند بدان معناست که این سم همین که بروز اجتماعی نداشته باشد کافیست و اگر زیر جلد باشد، صدمهای در طولانیمدت مردم و کشور را تهدید نمیکند؟
اسلام خوردن گوشت مُردار را که در شرایط عادی حرام میداند ولی در شرایط خاص برای زنده ماندن، حلال. اینکه جناب توکلی رای حرام به احمدینژاد را در سال 88 حلال دانسته، نشان از کدام اضطرار داشت؟
و سوال مهم: حد خسارت دیرفهمی اصولگرایان کجاست؟ گیریم سابق بر این سمشناس و حلال و حرامدان قابلی بودهاند، ولی وقتی الان پایگاه اجتماعی ندارند، چرا همچنان برای مدیریت کشور، خالی از احساس تکلیف نمیشوند؟
عکس: از روی جلد شماره امروز روزنامه شرق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر