این روزها اینفوگرافیها، با طراحیهای چشمنواز، در خلاصهترین حالت ممکن، به مخاطبان خود از عملکرد دولت یازدهم، گزارش میدهند؛ بسیاری از این گزارشها نیز تطبیقی است. مثلا در یکی از این اینفوگرافیها میبینیم که قیمت سکه بهار آزادی در انتهای دولت قبلی، 1100درصد بیشتر از ابتدای کار دولت (در سال 84) بوده در حالیکه طی 4سال گذشته، این افزایش قیمت تنها 12 درصد بوده است. این شیوه اطلاعرسانی که شبکههای اجتماعی را نیز به خدمت گرفته است، البته که لازم است. ولی به کسانی که فکر میکنند برای جلب نظر منتقدان یا آرای خاکستری «کافی» ست، باید با قاطعیت گفت: «نه، کافی نیست!»
یک مسئله پیشینی، پیش از اصل اطلاعرسانی و بازگویی واقعیت، وجود دارد که باید به طور جدی به آن توجه کرد. اثر این مسئله، فراتر از انتخابات میرود و بسیاری از مناسبات اجتماعی را در کشور تحت تاثیر خود قرار میدهد و آن این است که آیا اساسا، مردم (به طور عام) دنبال واقعیتاند؟ یعنی حقجویی و آگاهیخواهی برای مردم ارزش محسوب میشود یا نه؟ اگر بله، که اوضاع روبهراه است و مثلا بیان واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی 12ساله اخیر، بسیاری از آرای خاکستری را جذب روحانی خواهد کرد. ولی اگر نه، اگر حقجویی و آگاهیخواهی، ارزش نیست، آنگاه با چه وضعیتی روبهرو خواهیم بود؟
دو تجربه بزرگ دنیا در یک سال اخیر نشان داد که اکثریت مردم (با کم و زیادش) در قوامیافتهترین دموکراسیها، لزوما از دروغ فراری نیستند و لزوما واقعیت را مبنای رای خود قرار نمیدهند؛ بارها و بارها در جریان مبارزات انتخاباتی برای خروج یا ابقای انگلستان در اتحادیه اروپا، دروغ بودن ادعای حامیان برگزیت لااقل در مورد سرانه هزینه تحمیلی بر هر بریتانیایی به اعتبار عضویت در اتحادیه اروپا، ثابت شد ولی نه تنها طرح این ادعای محوری دروغین از سکه نیفتاد، بلکه این دروغگوها بودند که نتیجه رفراندوم را بردند. در آمریکا اوضاع به مراتب بدتر بود؛ نتیجه یک تحقیق نشان میداد که دونالدترامپ به نسبت سایر کاندیداها، دروغهای بسیار بیشتری و گاه شاخداری میگوید؛ ولی همینترامپ بود که راه خود را به سوی کاخ سفید، بولدوزر وار، به اعتبار رای مردم گشود! مردم در انگلستان و آمریکای 2016، به چیزی بیشتر از «واقعیت» چشم دوخته بودند، حتی اگر بهای این چشمدوختن، عبور بیتوقف از کنار دروغهای بزرگ و واقعیتهای مهم بود.
خیلیها تصمیمشان را زود میگیرند؛ بعد دنبال ادله برای اثبات درستی تصمیمشان میروند و نه آزمودن عیار درستی آن. از همین روست که آن اینفوگرافیهای پیشگفته، بیشتر به کار کسانی میآید که تصمیم به حمایت از روحانی و رای به او گرفتهاند و این یعنی، این ابزارهای آگاهیبخشی اگر چه لازماند ولی کافی نیستند چون بسیاری دیگر «تصمیم» گرفتهاند به روحانی رای ندهند و در میان ادلههایی که بر روی سر و گوششان بمباران میشود، آنهایی را سوا میکنند که تصمیمشان را تایید میکند!
این اگر یک خُلق معمولی و عمومی هم باشد، یک نقص است، یک نقصتربیتی که مجال «تردید» در درستی «تصمیم» های صُلب را سلب میکند، یک نقص بزرگ که شعاع اثرش نه فقط یک یا دو انتخابات، بلکه میتواند «تاریخ» و «سرنوشت» ملتی باشد.
📌 این یادداشت در شماره امروز (4 اردیبهشت 96) روزنامه بهار چاپ شده است: +
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر