1 - آشتی ملی در کشور – به معنای مشارکت و همدلی همه افراد
جامعه (صرفا به اعتبار ایرانی بودن) در تصمیمسازی و تصمیمگیری جهت تدبیر امور
مملکت خودشان – محال است چه آن که ساخت و فلسفه قدرت در کشور نه بر مبنای ملیت که
بر مبنای ایدئولوژی مذهبی (و آن هم با قرائتی خاص) شکل گرفته است. این ساخت و
فلسفه، قدرت را عطیهای الهی و اختصاصی برای خود میداند که در دایره آن، کسانی جای
میگیرند که صلاحیت و تعهدها احراز شده باشد.
2- آشتی ملی – به معنای سهیم کردن همه باورمندان به اساس
نظام در تصمیمسازی و تصمیمگیریها – بسیار دشوار مینماید. دشوار و نه محال؛ چرا
که قانون اساسی ظرفیت این آشتی و همراهی را فراهم کرده ولی "افراد"ی
وجود داشته و دارند که توانستهاند این ظرفیت را معطل بصیرت و نوع معرفت و شناخت
خود کنند. بسیاری از نهادهای قدرت، دور از دسترس رای مردم و دور از دسترس کسانی
است که با سلیقهای متفاوت، اساس نظام را قبول دارند ولی منتقدند و احتمالا اهل
اما و اگر! انتخاب اولیه (پیش از مردم) برای صدور جواز ورود به نهادهای انتخابی هم
توسط نهادی صورت میگیرد که اعضای شاخص آن
حتی ادای بیطرفی هم در نمیآورند! مواجهه این جریان با طرح ایده آشتی ملی خود
موید این ادعاست؛ یا شرط میگذارند (و عموما بر مبنای تحولات و وقایع سال 88) یا
اساسا طرح آن را فاقد موضوعیت میدانند و مدعیاند «مردم مگر قهرند که آشتی کنند؟»؛
بیآنکه محدود کردن مدام حق مردم در انتخابات و یا هراس خود را از لفظ "رفراندم"
(رجوع به رای عموم مردمی که آشتی هستند!) توضیح دهند. این جریان، فراموش کرده که
حتی پیش از سال 88 هم راهی آسان و هموار به سوی شراکت در قدرت به روی جناح مقابل
باز نکرده بود که اینک، تبری از 88 را شرط آشتی قرار داده است!
3- 14 سال قبل هم،
در پی حضور کمسابقه ارتش آمریکا در منطقه که منجر به ساقط کردن طالبان و صدام شد،
و در حالی که دوره دوم ریاستجمهوری محمد خاتمی نیز شاهد تداوم و شدت صفآرایی
نهادهای غیرانتخابی در مقابل اصلاحطلبان داخل حکومت بود، طرح "آشتی
ملی" از سوی اصلاحطلبان مطرح شده بود که به محاق رفت. طرح دوباره این ایده
همزمان با قدرت گرفتن ترامپ در آمریکا احتمالا موید این است که اصلاحطلبان میخواهند
با توجه دادن به مخاطرات خارجی، جناح متکبر و دور از مردم ِ سوار بر قدرت را از
اقتضائات صلب ایدئولوژیک دورتر سازند و راه مشارکت در تصمیمگیری و تصمیمسازیها
را برای عبور از مخاطرات جدی کنونی فراهم سازند؛ مخاطراتی که در احساس عمومی از ناکارآمدی
نظام در رفع نیازهای معیشتی و اجتماعی روز به روز واضحتر رخ مینماید؛ مخاطراتی
که از جمله محصول تداوم پرداخت یارانه از سوی اقتصاد بیمار کشور به اشتیاق
مدیریت سیاسی و عقیدتی در فرامرزهاست.
4- آشتی ملی با مختصاتی که در بند 1 و 2 این یادداشت آمد،
محال و دشوار به نظر میرسد. با این حال، "آشتی" نیازی ضروری است که
بالاخره باید از جایی، به درستی، "شروع" شود. نیروهای بسیاری مشغول خنثی
کردن اثر یکدیگرند در حالی که کشور، محتاج نیروی بازسازی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر