۱۳۹۵ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

«فریفته هیجان و شدت نشو»


فروغ فرخزاد به احمدرضا احمدی نوشته بود:

خیلی خوشحالم که رفته‌ای به جایی که نشانی از این زندگی قلابی روشنفکری تهران ندارد. برای تو که هوش و ذوق فراوانی داری و همچنین معصومیت و پاکیزگی فراوان و همچنین ذهنی پاک و تاثیرپذیر، یک دوره زندگی مستقل و دور از این جریان‌های مصنوعی و کم‌عمق، بهترین زمینه و پشتوانه تکامل می‌تواند باشد. سعی نکن زیاد شعر بگویی. فریفته هیجان و شدت نشو. بگذار همه چیز در ذهنت ته‌نشین شود. آن قدر ته‌نشین شود که فکر کنی اصلا اتفاق نیفتاده ... وقتی دیدی که داری یک ایده مشخص را تکرار می‌کنی، اصلا قلم و کاغذ را کنار بگذار، مثل من که لااقل برای یک سال کنار خواهم گذاشت. زندگی می‌کنم و صبر می‌کنم تا باز دوباره شروع کنم. اصل، ریشه است که نباید گذاشت از بین برود. حالا بگذار دیگران بگویند که «دیدی، این یکی هم تمام شد.» اگر کسی این حرف را زد و تو شنیدی، نمی‌خواهد جوابش را بدهی فقط در دلت و به خودت بگو من که کارخانه شعرسازی نیستم و دنبال بازار هم نمی گردم. من گمان می‌کنم که انسان وقتی واقعا به حد خلاقیت رسید، تنها وظیفه‌اش این است که این نیرو را دور از هر انتظار و قضاوتی بروز دهد. حالا چه اهمیت دارد که ساکنان "ریویرا" یا "کافه نادری" در مجلس ختم آدم، برای آدم دلسوزی کنند. آدم بر می‌گردد، مثل مرده‌ای به محلس ختم خودش بر می‌گردد و با موجودیتی تازه و جوان و خیرکننده.

**

این نامه را مجله اندیشه‌پویا (شماره 36) به نقل از شماره اول "دفترهای زمانه" منتشر کرده است.
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر