شما به چیزی اعتقاد دارید، یا راجع به موضوعی،
کسی، چیزی یا جایی طوری فکر میکنید که گمان میبرید در جامعه، با چنین رای و نظری
که دارید، در اقلیت هستید. تلویزیون را روشن میکنید و میبینید همه مصاحبهشوندهها
میخواهند در راهپیمایی فردا شرکت کنند، روزنامهها را مرور میکنید، بین مردم حرف
و نقل و قضاوتها را میشنوید و میبینید همه دارند از کسی تمجید میکنند ولی شما مثل
"اکثریت" فکر نمیکنید؛ از قضا کاملا مخالف راهپیمایی هستید و خیلی هم مخالفت
دارید با آن کسی که همه مشغول ستایش او هستند. واکنش طبیعی شما این است: "سکوت"!
.
نظریه معروف "مارپیچ سکوت" همین را توضیح
میدهد:
خانم الیزابت نوئل نیومن (2010 – 1916) در نظریه
مارپیچ سکوت (42 سال پیش) تلاش کرد تا نشان دهد چرا مردم در صورتی که فکر کنند در اقلیت
قرار دارند تمایلی به بیان عقایدشان نخواهند داشت. نظریه مارپیچ سکوت به تشریح فشار
فزایندهای میپردازد که به گمان مردمی که فکر میکنند در اقلیت هستند، برای پنهان
کردن عقایدشان بر آنها وارد میشود.
این نظریه بر اساس سه فرضیه زیر طراحی شدهاست:
اول: مردم از نوعی توانایی شبهآماری یا همان حس
ششم برخوردارند که به آنها امکان میدهد افکار و عقاید حاکم بر فضای عمومی جامعه را
حتی بدون مراجعه یه نتایج نظرسنجیها تشخیص دهند.
دوم: مردم از قرارگرفتن در انزوا بیم دارند و
میدانند بیشتر چه نوع رفتارهایی ممکن است آنها را از نظر اجتماعی منزوی کند.
سوم: مردم عمدتاً به دلیل ترس از انزوای اجتماعی
از ابراز آن دسته از افکار و عقایدشان که در اقلیت است، خودداری میکنند. (+)
.
به بیان سادهتر این نظریه در "علوم ارتباطات"،
توضیح شکلگیری افکار عمومی در مورد مسائل و موضوعات مهم است. "مارپیچ سکوت"،
سکوت گروهی را توضیح میدهد که احساس می کنند نظر و عقیده آنها از نظر تعداد در اقلیت
قرار دارد، هرچند ممکن است در واقعیت درست نباشد. (+)
.
در نمودار مارپیچی (فنر مانند) این نظریه،
دیده میشود که هر چه حمایت میانفردی از نظر اقلیت، کمتر و کمتر میشود، تعداد
افرادی که آشکارا عقیده اقلیت را بیان نمیکنند، یا به اکثریت گرایش پیدا میکنند،
بیشتر و بیشتر میشود.
.
با توجه به این نظریه، دلیل تکصدایی بودن برخی
رسانهها مشخص میشود؛ مدیران چنین رسانههایی سعی میکنند مخالفان دیدگاههای خود
را به طور غیرمستقیم ناگزیر از سکوت کنند.
در این بین، اما رشد محیرالعقول شبکههای اجتماعی،
استفاده از این روش را برای یکسانسازی عقاید و رفتارها توسط رسانههای کلاسیک
(رادیو و تلویزیون و روزنامههای عموما دولتی)، تا حد بسیار زیادی، بیاثر کرده است.
اینک حلقههای مخالف دیدگاههای حاکم بر این رسانهها، به راحتی با حضور مخالفان و
منتقدان شکل میگیرند. اعضای حلقه مطمئن میشوند که دیگر تنها نیستند، و این یعنی پایان
سکوت، هر چند خود این شبکههای اجتماعی هم میتوانند منتقد جریان کلی حاکم بر خود
را، ناچار از سکوت کنند؛ سکوتی دیگر!
.
.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر