طراح: سلمان رییس عبدالهی |
(1)
این اواخر، حبیب (خواننده) و حمید سبزواری (شاعر) با فاصله کمی از دنیا رفتند ولی نوع و جنس مواجهه حکومت با مرگ این دو هنرمند، فاصله بسیاری از هم داشت. حالا هم که کیارستمی از دنیا رفته، کسی انتظار ندارد کاری را که حکومت در مواجهه با مرگ فرجالله سلحشور کرد، اینجا نیز تکرار کند. طبیعی به نظر میرسد؛ سبزواری و سلحشور با نظام سیاسی همراه بودند و حالا، هم "روح" و هم "بازماندگان" آنان باید از مواهب حکومتی آن برخوردار شوند! اما تلخی ماجرا نه این رفتار نظام، که "طبیعی" شدن و "طبیعی" به نظر رسیدن این استانداردهای دوگانه است. بحث برمیگردد به همان بهرهکشی سیاسی از هنر که "قدیمی" است؛ حرف تازهای نیست. با این همه، بر این "قدیمی" مدام باید شورید. تاریخ به سود هنرمندانِ حکومتی حکم نداده است؛ این یعنی به سود خود حکومتهاست که روی هنرمندان مارک خودشان را نزنند. پیداست در وادی این "خودی" – "ناخودی"کردنها، هنرمندانِ ناخودی در دوره حیات آزار میبینند (آنچنان که حتی در مورد هنرمند شهیری چون کیارستمی نیز سراغ از این فشارها داریم)، اما این همه ماجرا نیست. "مرد نکونام" را نظامهای سیاسی نیستند که غالب تاریخ میکنند، به خصوص وقتی پای "هنر" در میان باشد.
.
(2)
اوسیپ ماندلشتام، شاعر عاصی روسی، زندانی شده بود. نادژدا (همسر این شاعر) بعد از اولین بازداشت همسرش، به بوخارین (از کادر رهبری انقلاب روسیه) برای کمک گرفتن، مراجعه کرده بود. بوخارین در یادداشت کوتاهی برای استالین چنین نوشت: «ماندلشتام را آزاد کنید. زیرا زمانه حق را به شاعران میدهد.»
... و چنین نیز شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر