۱۳۹۵ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

ابری که بود




تا نزدیکی‌های ظهر خیلی باران بارید ... بعد انگار کسی آمد و گفت: ابرها بروند.
یک ابری بود که انگار به دور خودش پیچیده بود؛ فرق داشت با بقیه ... او هم رفت؛ اما پرشکوه، اما به یاد ماندنی.
.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر