.
بعد از 9 سال دوری از فعالیت مطبوعاتی، از شهریور سال گذشته
تا میانه خرداد امسال در کنار تنی چند از دوستان و همکاران سابق مطبوعاتی، دستاندرکار
انتشار 28 شماره هفتهنامه بودم. البته بعد از 17 شماره، انتشار «فردای زنجان» و
بعد از 11 شماره، انتشار «بهار رحمت»، متوقف شد. اختلاف نظر گروه منتشر کننده با
صاحبامتیاز و مدیرمسئول و خطا در تدبیر و تامین مالی، دو دلیل مشترک هر دو توقف
بود. پرداختن بیش از این، به این تجربه کوتاه مدت اما درخشان، آنچنانکه طی آن
نشریهای بینظیر در فرم و محتوا (با همه کاستیهای عیان و نهان و کوچک و بزرگشان)
تقدیم مخاطبان شد، در این مجال نه ضروری است و نه مفید. با این حال حضور مجدد در
عرصه کار مطبوعاتی مرا به این باور رساند که فضای کار رسانهای در زنجان (و لابد
مثل خیلی از جاهای دیگر)، فضایی نیست که بتوان به آن برای اصلاح امور جامعه امید
بست اگر که تغییری اساسی در آن صورت نگیرد.
به هر دلیل موجه یا ناموجهی، عرصه مطبوعاتی استان از
خبرنگاران و گزارشگران پرسشگر و شورشی خالیست و از این رخوت، کسانی که با فساد و
ویژهخواری و بیکفایتی منابع معنوی و مادی شهر و استان را میل و حیف میکنند،
نهایت بهره را میبرند. در عرصه تولید محتوا، اکثریت نشریات از منابع دست چندم
استفاده میکنند، برخی اخبار منتشر شده در نشریات و حتی خبرگزاریها غلطهای فاحش
نگارشی دارد و حتی گاه بدتر از این: اطلاعات نادرست منتقل میکنند و قابل اتکا و
استناد نیستند! گزارشهای خبری و تحقیقی و مصاحبههایی که در قبال انجام و چاپشان،
صورتحساب صادر نشده باشد، حکم کیمیا پیدا کرده. در تجربه حضور در تیم خبری همراه
سفر رییسجمهوری به زنجان با کسانی از همکاران مواجه شدم که به رغم حضور در گروه و
تیم خبری، مطلقا خبر و گزارشی منتشر نکردند؛ گو آمده بودند در تور گردشگری به ریاست آقای روحانی سیاحت کنند!
در طول هشت ماهی که ذکرش رفت، غیر از یک بار، تمامی نشستهای خبری ماهیانه
استاندار را خودم پوشش دادم و متوجه شدم برخی خبرنگاران اساسا هیچ وقت، هیچ سوالی
برای پرسیدن ندارند، کسی دقیقه آخر به جلسه میرسید تا فقط اسماش را در لیست
خبرنگاران حاضر در جلسه ثبت کند، کسی میخواست جلوی چشم استاندار باشد تا مشکل
شخصیاش را راحتتر پیگیری کند، کسی میخواست (و بی هیچ آزرمی این درخواست را علنا
مطرح می کرد که) از استاندار لوح تقدیر از خودش بگیرد!
زنجان به لحاظ داشتن نشریات سیاسی غنی است (گاهی در حد
افراط!) به همان اندازه از نداشتن نشریاتی که سوگیری اقتصادی و اجتماعی داشته
باشند، رنج میبرد. همین است که مثلا خیال شورای شهر یا خیال کسانی که سازمان همیاری شهرداریها را
فسادخانه تبدیل کرده بودند یا خیال کسانی که منابع آب و محیط زیست استان را به
یغما بردهاند و میبرند، از بابت رسانهها واقعا آسوده است.
همین است که در نهایت شرمندگی، بیآنکه خواسته باشم تلاش و
همت خبرنگاران و روزنامهنگاران تلاشگری را زیر سوال ببرم، مدعی میشوم که روز خبرنگار، روز جشن نیست، که باید
روز نقد بیرحمانه (و البته منصفانه) خودمان باشد- نه روز تقدیر از خودمان یا حتی
بدتر؛ روز انتظار کشیدن برای تقدیر دیگران از خودمان! هیچ صنفی در قبال کالایی
ناتمام، بهایی تمام از مشتری نمیخواهد؛ این یک قاعده کلی است. آیا واقعا چراغ
رابطه با مردم، مشتریان اصلی رسانهها، نباید روشن شود؟ آیا خودمان را نقد میکنیم؟
.
.
در پلاس (+)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر