از نزدیک، وقتی احمدینژاد اسفند سال 86 برای افتتاح
ترمینال کانتینر جدید بندر شهید رجایی به بندرعباس آمده بود، متوجه تحقیری خاموش
علیه «ایران» شدم. نام کشتی پهلو گرفته که قرار بود مانور افتتاح روی آن انجام
شود، lucky Man بود. کشتی البته که ایرانی بود. با
وجود آن که هنوز تحریمها چنانکه 4 سال بعدش تشدید شد، تشدید نشده بود، کشتیهای
ایرانی ناگزیر بودند اسامی غیرایرانی انتخاب کنند. بعدتر که اوضاع بدتر شد، تقریبا
اسامی همه کشتیهای ایرانی را تبدیل به اسمهای انگلیسی کردند که مثلا تحریمها را
دور بزنند. کشتیرانی ملی کشور، موسوم به «کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران»، نام خود
را روی اکثر کانتینرها با رنگ پاک میکرد. تجارت و برند ایرانی رسما داشت تحقیر میشد
و بسیاری از مردم را از این مصیبت بیخبر نگاه داشته بودند. اوضاع بدتر هم شد؛ همین
هواپیماهای قراضه مسافری ایران نیز با وضعیتی تحقیرآمیز در فرودگاههای ثالث، سوخت
میخریدند؛ پول نقد میشمردند و باک را پر میکردند (عین پمپ بنزینهای معمولی
برای ماشینهای معمولی) در حالی که ساعتها وقت مسافر ایرانی دود میشد و خرج
حماسه حضرات. چینیها و هندیها برای سرکیسه کردن تجارت ایران، فشار زیادی به مغزهای خود وارد نمیکردند؛ با حداقل فسفر، بهترین کلاهها را تا گردن، با کلی منت، سر این مفلوک میکردند! غنای اورانیوم با فقر مردم نسبت مستقیم پیدا کرده بود و نمیتوانستند این فقره را مدیریت کنند؛ چون با بالهای پاره، قصد پرواز کرده بودند. از صاحبان صنایع گرفته تا صاحبان سرطان، در ایران، همه داشتند تحقیر
میشدند از شدت دستان خالی، از شدت بیچارگی. تنور شعارهای حماسی و دنکیشوتبازی اما داغ بود، داغتر هم
میشد اما قطعنامهدان کسی هم پاره نمیشد. کسی برایم نوشته بود: اگر ایمان داشته
باشیم، میتوانیم با همه دنیا دربیفتیم. برایش نوشته بودم: پس اول ایمانها را
گارانتی کنید بعد با همه دنیا بجنگید. جایی که پول و نفت بیحساب بیتالمال، به
اسم دور زدن تحریم ها، سر از حساب امثال بابک زنجانی در میآورد، و در این میان
البته که این مردم بودند که دور زده میشدند و نه تحریمها، بنای ایمانها فرو میریزد؛
به راحتی افتادن برگها از درختان. آن روزها مدعیان امروز و «خدشهدار شدههای
لوزان»، چیزی به اسم تحقیر حالیشان نبود؛ خوشبیانه جاهل نگاهشان داشته بودند تا نفهمند
بلبلی که با آن خوشاند و با آن حال میکنند، کلاغی بدشگون است و رنگ شده. دنیای
محقری داشتند که مرزهایش نهایتا تصاویر دستکاری شده تلویزیونی بود و هارت و پورتهای
کاسبان دعوا و تحریم و شعار.
.
سعدی هفتصد سال قبل گفته بود:
.
چون نداری ناخن درنده تیز
با بدان آن به که کم گیری ستیز
هر که با فولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر