(1)
این یک واقعیت است؛ تا تحریمها «وحشیانه» و «ظالمانه» نشد (آن طور که مقامات نظام توصیف کردند)، ما تصوری «درست» از اراده قدرتهای بزرگ برای مواجهه با فعالیتهای هستهای و همچنین آماری و اطلاعی «صحیح» از توانایی خود نداشتیم. همین خطا در برآورد اوضاع بود که در عرض تنها چند ماه کسانی امثال سردار نقدی و حسین شریعتمداری را از زمین «استقبال از نعمت تحریمها»، به زمین «اصرار بر رفع فوری همه تحریمها» پرتاب کرد! (و البته هزینه این خطا را مردم عادی پرداخت کردند و میکنند) حالا همین جریان از توافق لوزان مغموم است؛ و این طبیعی است. برای این جریان تلولو شعارهای حماسیشان از همه چیز مهمتر است. تاریخ پر است از آدمهایی که از روی ابرها، برای مردمانی که روی زمین زندگی میکنند، تصمیم گرفتهاند و چه جنایتها و خیانتها که به بار نیاوردهاند.
.
(2)
به عنوان یک ایرانی از توافق لوزان خوشحالم؛ چون بسیاری دیگر. بیآنکه بخواهم درباره زمان «نرمش قهرمانانه»، بحثی پابگیرد، بابت این خوشحالی، ابتدا در حد وسع خود از مقام رهبری تشکر میکنم. بسیاری چون من بر این باورند که خسارتهای مادی و معنوی هشت سال ریاست جمهوری احمدینژاد به این زودی قابل جبران و حتی احصا نخواهد بود. با این همه، توقف آن رویه و سپس تغییر مسیر مواجهه با قدرتهای جهانی، به خصوص در سایه تغییر دولت، بیصلاحدید و جواز رهبری میسر نبود.
من به قدر خود همچنین از رییس جمهوری و از تک تک اعضای تیم مذاکره کننده، به خصوص محمدجواد ظریف قدردانم. کسی باید چون او میبود تا خاطره امثال سعید جلیلی را از یادها بزداید که وقتی برای مذاکرات هستهای میرفت، بسته پیشنهادی برای مبارزه با جنایتهای سازمان یافته و پولشویی در جهان، روی میز مذاکرده میگذاشت!
آرزوی صبر میکنم برای موافقان این توافق در برابر جریان اقلیت ولی پرسر و صدایی که جلای «آرمانهای فانتزی»، یا به زعم خودشان: «متعالیشان»، خدشه برداشته. وجود این جریان البته که لازمه یک جامعه آزاد و پویاست حتی اگر بخواهند از زیر سنگینی بار توضیح اشتباههای قبلی خود در برآورد توان نیروهای جهانی، شانه خالی کنند یا به دروغ و تهمت متوسل شوند.
.
(3)
لوزان تبدیل به خاطره خوبی شد؛ اما راه هنوز دراز است؛ راهی که در افق آن، ایران، آباد و آزاد باشد.
رفع تحریمها از مهمترین خواستههای ما بود که محقق شدن آن در بیانیه لوزان بشارت داده شد؛ اما تحریم همه مشکل ایران نیست که با لغو آن، همه مشکلات حل شود. بزرگترین مشکل ایران، «بحران اعتماد» است؛ اعتماد متقابل بین ارکان نظام، بین نظام و مردم و بین خود مردم. این بحران بنیان برانداز، به ناگهان ایجاد نشده که ناگهان، برطرف شود. نظام و مردم، حالا که در عرصه برونمرزی گشایشی حاصل آمده، باید به مذاکرات جدی و صادقانه با یکدیگر روی بیاورند تا آن اعتمادی که در سایه آن، انرژیهایی برتر از انرژی هستهای کشور را به جلو میراند، رخ نُماید. سالهاست کسانی پشت سنگر «سو استفاده دشمن» راه این صداقت را سد کردهاند؛ اینان باید که خلع سلاح شوند. ایران امروز گرفتار معضلاتی بس خوفناک است که چیرگی بر آنها، به بازسازی اعتماد در جامعه بستگی تمام دارد. به گمان من، کنترل خسارتهای جاری و به ارث رسیده از دوران ریاستجمهوری احمدینژاد، در صدر آنها قرار دارد. از آن پس، و باز به گمان من، بحرانی وسیعتر و دهشتناکتر از بحران آب نداریم که تا همین حالا، کلی زمان برای مدیریت آن، از دست رفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر