سعید جلیلی برای نقد (و چه بسا «ردّ») اعتدال گفت: «اینکه
کسی بین این دو (حق و باطل) راه برود بگوید حد وسط راه میروم، غلط است»(+). رسیدن
به چنین نظری احتمالا به دو پیش فرض محتاج است:
.
نخست آن که حق و باطل (به خصوص در تدبیر امور مملکت که
موضوع مناظره بود)، دو نقطه صلب و کاملا متمایز از هم هستند. اهل حق؛ حقاند، اهل
باطل؛ باطل. میانهی این دو هر چه هست (می خواهد اسماش «اعتدال» باشد یا نباشد)،
برای اهل حق پذیرفتنی نیست. از این منظر، کسانی که اهل حقاند، نمیتوانند سهمی از
باطل برده باشند، و کسانی که اهل باطلاند
نیز سهمی از حق ندارند. یک دنیای سیاه و سفید به تمام معنا! پیش فرض دوم و البته
عمق فاجعه جای دیگری خود را نشان میدهد؛ در پشت این ادعا، یک ادعای بزرگتر وجود
دارد و آن این که امثال جناب جلیلی یا خود را مدعی تشخیص بیعیب و نقص حق و باطل
میدانند یا «متواضعانه / متکبرانه» باور دارند که به کسی که چنین قدرتی دارد،
دسترسی بیمانعی دارند.
.
رد پای این دگماتیسم را می توان در همه تاریخ به وضوح دید.
از بارگاه فرعونی تا دارالخلافه اموی و عباسی، و از دادگاههای تفتیش عقاید قرون
وسطی تا امارت ملاعمر. اینان وقتی به کسی مجالی برای «خاکستری» شدن میدهند که
بتوانند هر آن، سیاهاش کنند؛ بیملامتی، بیمحکمهای ... اینان برای جنگ، آمادهترند
تا تحمّل سختیهای صلح.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر