اول) من در انتخابات شرکت خواهم کرد.
.
این ادعای درستی است که همه سلیقهها – یعنی سلیقههای مدافع
ارزشهای صدر انقلاب و نه حتی همه سلیقههای خواهان آبادی و آزادی ایران - از نعمت داشتن کاندیدا در این انتخابات به واسطه
نظارت استصوابی شورای نگهبان محروماند اما هنوز فاصلهای قابل تشخیص بین برنامه و
نظرات کاندیداهای فعلی انتخابات ریاست جمهوری وجود دارد (درست بر خلاف انتخابات مجلس
خبرگان (از بسیار پیشتر) و مجلس شورای اسلامی (لااقل از دوره قبل به این سو)). این
بدان معنیست که رأی دادن به این کاندیدا یا آن کاندیدای دیگر (لااقل برای من نوعی)،
علیالسویه نیست.
.
تبصره 1: اگر نظارت
استصوابی به شکل کنونی باقی بماند (با مختصاتی که کم و بیش همه از آن سراغ داریم)
و به موازات آن، انتخاب رییس قوه مجریه نیز به مجلس سپرده شود (با حذف جایگاه ریاست
جمهوری و جایگزین کردن «نخست وزیری» منتخب مجلس)، رأی «سیاسی» مردم در اداره امور کشور
کماثر تر نیز خواهد شد. این اتفاق خوبی نخواهد بود و نتایج غیرقابل پیشبینی هم دارد.
.
تبصره 2: دیروز رهبری به طور غیرمنتظره و کمسابقهای بین حمایت
از «کشور» و «نظام اسلامی»، تمایز قائل شدند (وقتی گفتند: «ممكن است كسی به دلیلی نخواهد
از نظام اسلامی حمایت كند اما از كشورش كه میخواهد حمایت كند. همه باید (برای رای
دادن) بیایند»). این اتفاق بسیار خوبی میتواند باشد.
.
.
دوم) جلیلی کاندیدای مورد نظر نظام نیست.
.
اساسا نوع نیاز نظام به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، با هشت
و چهار سال قبل کلی فرق کرده است. هشت سال قبل، اولویت، کندن ریشه اصلاحطلبان و گفتمان
اصلاحطلبی از قوه مجریه بود؛ یک سال و اندی بعد از آن که ریشه اصلاحطلبان را از جمله
با رد صلاحیتهای گسترده در آستانه انتخابات مجلس هفتم، تا حد بسیار زیادی از قوه مقننه
کنده بودند. قوه قضاییه هم که اساسا و اصلا، ربط و اتصالی به آرای مردم ندارد (یعنی
ربع قرنی است خاکی برای رشد اصلاحطلبان در قوه قضاییه مهیا نیست که بعدترش بخواهند
ریشه کنشان کنند).
.
چهار سال قبل، امّا اولویتشناسان، نگاه به بیرون مرزها داشتند؛
هدف ادامه ریاست جمهوری کسی بود که خوب با سر توی صورت و شکم «استکبار و صهیونیسم جهانی»
میرفت. پرونده هستهای لاینحل مینمود و نمایشی از حمایت عمومی از تداوم احمدینژادیسم
لازم بود. نظام ِ محصول ِ «انقلابی اسلامی» یک بار به جهان و به خصوص به دنیای اسلام
در ماجرای جنگ با عراق نشان داده بود که نباید حساب زیادی روی شعار «مقاومت تا به آخر»
آن باز کرد. پرونده هستهای نباید به تجربه دوم از این نوع تبدیل میشد. در این میان
جمهوری اسلامی ایران با زیرکی و تدبیر تحسینبرانگیزی، از سیاستهای جورج بوش در منطقه،
پل پیروزی و قدرت برای خود ساخته بود. در این حین متأسفانه تقلبی مهم شکل گرفت. آن
تقلب، نه دست بردن در شمارش آرای انتخابات 22 خرداد 88، که تقلبی از جنس دیگر بود.
تقلب مهم از چهار سال قبلتر شروع شده بود؛ وقت و جاهایی که نه تنها بر رویکرد مخرب
اقتصادی و سیاسی دولت نهم سرپوش گذاشتند بلکه به تزیین آن پرداختند و در سایه نفت گران
و تعطیلی هماهنگ شدهی چالشها علیه قوه مجریه، مردم را به خلسه و آرامشی جعلی و متقلبانه
فرو بردند تا سراب امن و آرامشی را که مردم سالها بود محتاجاش بودند، به آنها نشان
دهند. نقدها دفن شد و کارشناسان و مدیران کاربلد خانهنشین شدند. به این ترتیب کسی
را که همان سال اول ریاست جمهوری به طور واضحی رفتارهای «ضد علمی و عقلی»اش در تدبیر
امور کشور به چشمهای غیرمسلح هم آمده بود، برای بار دوم تأیید صلاحیت کردند.
.
اما این بار اولویت، تکرار حادثهای از جنس دو خرداد است؛ با
نتیجهای کنترل شده! دوم خرداد نگاههای بینالمللی به ایران را با سرعت بیسابقهای
نسبت به ایران تلطیف کرد و بهبود بخشید.
.
استراتژی انتخابات جاری این است:
تکرار شود که «رهبری یک رأی دارد». یک نفر مشابه احمدینژاد
سال 84 علم شود. با توجه به تجلیلهای مکرر رهبری از احمدینژاد جنس 84، وانمود شود
که نظام و رهبری به او نظر دارند (اگر اولویت نظام همچنان ریشهکن کردن گفتمان اصلاحطلبی
از قوه مجریه بود، این ادعا میتوانست سهم بزرگی از «درستی» با خود داشته باشد). همزمان
مدام حمایت سازمانی از او رسما تکذیب شود (به این فکر کنید که چرا چهار سال قبل بر
این که «رهبری هم یک رأی دارد» این همه تاکید نشد؟) این آقای مشابه، شکست خواهد خورد
و دوباره این پیام دوم خرداد به جهان مخابره میشود که «نظام قابلیت اصلاح و تغییر
در درون را داراست. دیدید که نظام نتیجه انتخاب فردی غیر از فرد مورد نظر نظام (مطابق
معیارهای مورد تأیید رهبری / مدعی گفتمان مقاومت و غیره) را قبول دارد.» (تاکید میکنم:
اگر جهان متوجه تغییر اولویتهای جمهوری اسلامی نشود، این پیام را دریافت و باور خواهد
کرد. جدای از این، حرف بسیاری از افراد شاخص اصولگرا را طی سالهای اخیر از یاد نبرید
که گفتند به صرف آن که تشخیص داده بودند نظر رهبری به احمدینژاد است، در دور دوم به
او رای دادند. این یعنی «رهبری بیش از یک رأی داشته است»؟ حالا وضع چه فرقی کرده؟)
.
از همین رو، باور دارم جلیلی برای شکست به میدان فرستاده شده.
سلفیها از او حمایت خواهند کرد ولی او شکست سنگینی خواهد خورد. شکست او، پیام تغییر
رویه ایران را به جهان مخابره خواهد کرد از راه تکیه به یک انتخابات و نظر مردم (این
– یعنی آویختن به رأی مردم برای تغییر رویه - البته به خودی خود، دستاویزی است که به
سود دمکراسی ایرانی منجر میشود).
.
اما چرا نظام به تکرار پیام دو خرداد محتاج است؟
.
طی چهار سال گذشته دو اتفاق مهم رخ داده که جمهوری اسلامی را
اینک ناچار از تلاش برای بهبود وجهه بینالمللی میکند. جایگاه بینالمللی ایران طی
چهار سال اخیر، قابل مقایسه با هیچ دوره دیگری نیست. طوفان خبرهای ضد جمهوری اسلامی،
حالا راه به فیلمهای سینمایی هم برده است.
.
و اما آن دو اتفاق:
.
1- رخدادهای
بعد از انتخابات چهار سال قبل نشان داد که شکافی مکتوم و بس عمیق در سیستم اجتماعی
و سیاسی ایران وجود دارد. اعتراض به نتیجه یک انتخابات که در بسیاری از کشورها رخ میدهد،
به یک منازعه بین بقا و براندازی تبدیل شد. رسیدن به این سطح از منازعه، حاصل ناگزیر
خطای محاسباتی توسط هر سیستم سرکوب روز آمد
نشدهایست (و این خاص ایران و خاص سال 88 هم نیست). آن ویترین نورانی نظام اسلامی در
ایران در هم ریخته شد. همان روزها رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای
اسلامی گفته بود که به دلیل وقایع بعد از انتخابات، محبوبیت جمهوری اسلامی در پرجمعیتترین
کشور مسلمان دنیا (اندونزی)، از هشتاد درصد
به رقم باورنکردنی 27 درصد نزول کرد.(+)
.
2 - بحران
سوریه و دفاع تمام قد ایران از رژیم بعث سوریه، ضربه دیگری بر وجهه بینالمللی جمهوری
اسلامی بوده و هست. افکار مردم کشورهای عربی علیه ایران شیعی تحریک و تهییج شده است.
این وضعیت به یک شوک (برای تغییر و یا حتی انحراف توجهات جهان عرب از موضع ایران در
قبال سوریه) به سود جمهوری اسلامی محتاج است.
.
به این دو عامل، باید بغرنجتر شدن پرونده هستهای، و به تبع
آن اتحاد رو به تزاید قدرتهای جهانی علیه ایران، و تکرار حضور دمکراتها در کاخ سفید
را هم افزود. اینها هیچ کدام «شرایط مطلوب» برای «بقا» نیست.
.
.
سوم) کاندیدای مورد نظر نظام، ولایتی یا قالیباف است.
.
حدادعادل آمده بود که برود. قرار بود بین او و ولایتی و قالیباف
ائتلافی رخ دهد. قرار بود کسی که در نظرسنجیها دست بالاتری دارد، بماند و آن دو دیگری
کنار بروند. ظاهرا ولایتی عهدشکنی کرده. حدادعادل هم به سود قالیباف کنار نرفت. نزاع
ولایتی و قالیباف در مناظره سوم، مدبّر بودن و ارزش تشخیص سیاسی این هر دو رجل سیاسی(!)
را زیر سئوال برد و این خیلی مهم است و تبعات آن طی لااقل چهار سال آینده (فارغ از
نتیجه انتخابات)، ادامه خواهد داشت.
.
یکی از دلایل به همریختگی اصولگرایان در این انتخابات، ثبت
نام رفسنجانی و رد صلاحیت او بود. علیالظاهر محرز شده بود که مردم همه تلاش و «مجاهدتهای
سیاه» هشت سال (و به خصوص چهار سال) گذشته علیه رفسنجانی را به هیچ گرفتهاند و یا
اینکه اوضاع کشور تحت سیطره هشت ساله اصولگرایان را آن قدر پریشان میدانند که رفسنجانی
را با رأی بالا، به عنوان فرشته نجات برخواهند گزید. هم قالیباف هم ولایتی و هم حدادعادل،
اگر هم در تخریب رفسنجانی کوتاهی کردهاند، نه به دلیل اعتقاد به کوتاه آمدن، که به
دلیل نتوانستنشان برای بیش از اینها بوده!
.
با این همه پیروزی نهایی قالیباف و ولایتی، وقتی زیر زبان نظام
مزه خواهد کرد که رأی حاصله، بسیار بالا باشد و به این وسیله شاید برای مدتی ماجرای آن ائتلاف تاریخی از خاطر برود! طی روزهای اخیر و با ائتلاف اصلاحطلبان،
آرای جلیلی هم به نفع قالیباف و ولایتی ریزش کرده است. این ناشی از نگرانی از پیروزی
حداقلی اصلاحطلبان است. سلفیها و اصولگرایان، همه رشتههای خود را در معرض پنبه شدن
میبینند.
.
.
چهارم) به روحانی رأی میدهم
.
یک ماه پیش (پیش از ورود رفسنجانی)، معتقد به رأی به قالیباف
بودم. با دوستان که صحبت می کردم، از خوبیهای او میگفتم. اما تصمیم داشتم در صورت
ورود رفسنجانی، و بین او و قالیباف، حتما انتخابم رفسنجانی باشد. بعد از رد صلاحیت
رفسنجانی، نظرم کلا عوض شد. زمین بازی تدارک دیده شده است، ولی من به طور کلی مسلوبالاختیار
نیستم. باید از گوشهای این بازی را به سهم خود به هم میریختم. شکل مناظره اول، پیام
تلخ و ناامیدکنندهای برایم داشت. حس کردم قرار است جایگاه ریاست جمهوری تحقیر شود.
محقّر بار بیاید. با این همه گمانام این بود فضای سیاسی کشور این پیام را با خود دارد:
«منتظر هفته آخر بمانید.»
.
حالا خوشحالم که اصلاحطلبان به اجماع و ائتلاف رسیدهاند.
خوشحالم که عارف، معرفت به خرج داد. خوشحالم که رفسنجانی و خاتمی از آبروی خود مایه
گذاشتند. خوشحالم که گفتمان اصلاحطلبی، بدون بهرهبردن از دوپینگ صدا و سیما و روزنامههای
متصل به بیتالمال و شورای نگهبان و پایگاههای بسیج، گفتمان «امید» است. حسن روحانی هیچ گاه در هیچ گروهی
مسمّی به اصلاح طلبی نبوده است؛ ولی چه باک؟ اصلاحطلبی رسم است تا اسم ... زمین بازی
دست ما نیست امّا باور دارم فقط کسانی که ایمان و امید دارند میتوانند با تک مهرهها
قوت بگیرند و بازی رقیب متکبّر و مخرّب را به هم بریزند.
.
یادآوری(!): در فیلم سینمایی تن-تن جایی تن-تن با نگرانی میگوید:
من یک تیر دارم ... (بعد با خوشحالی ادامه میدهد:) من یک تیر دارم!
.
.
.
برای دوستان زنجانی: اگر قصد شرکت در انتخابات شورای شهر زنجان
را دارید، پیشنهاد من به شما آقای ناصر مقدم است. او را از وقتی معاون فرهنگی اداره
کل فرهنگ و ارشاد اسلامی زنجان بود، میشناسم
... همین!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر