چند وقت پیش نوشتم که «گم شدنام میاد»(+)، و البته منظورم معلوم بود که گم شدن از کجا (شاید هم نبود)! ناخواسته
اما شرایطی پیش آمد که از قضا خودم را، از پی هم برای چند هفته منتهی به امروز،
ناگزیر از گم «نشدن» دیدم! ... محافظهکارم و به سرعت نمیتوانم «تغییر» را
بپذیرم، و نه به راحتی «سکوت» را (و میدانم که اینجا پارادکسی هست؛ تغییر و شکستن
سکوت گو همیشه همزاد بودهاند) و حالا این محافظهکار آمده، به رسم ادب و به سیاق
گزارش کار و برنامه به دوستان دیده و نادیده و دور و نزدیک و مهربان و کممهربان
خود بگوید که اگر سکوت نمیتواند و نمیداند، کمگویی اما میتواند(یعنی
باید بتواند)؛ پستهای «عکس سیاه و سفید» و «کاریکاتور – کارتون» و «چهارپاره» و «شعر
جمعه» را فرو میگذارد؛ لااقل برای مدتی (از «همیشه» که سنگ بزرگ است نمیگوید تا
نشانه زدن باشد فیالواقع) و این حتما هیچ ربطی مطمئنا به خیلی چیزها ندارد! مهمتریناش
که اجبار و اکراهی نبوده؛ به خدایی که
صدایش را همه نمیشنوند؛ سوگند ... خواهم نوشت؛ امّا کم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر