۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

42 با 42 مساوی بود؟




سید محمد خاتمی و محمود احمدی‌نژاد، هر دو، در مجموع دو انتخاباتی که به پیروزی‌شان منجر شد، 42 میلیون رأی گرفتند (من قرائت رسمی از شمارش آرا را معیار قضاوت دانسته‌ام). اگر که رشد جمعیت و افزایش تعداد واجدان شرایط رأی دادن، پیروزی خاتمی در مرحله نخست هر دو انتخابات، سنگ‌اندازی واضح نهادهای خاص سر راه کاندیداتوری و پیروزی خاتمی، و سپس سر راه اجرای برنامه‌های موسوم به توسعه سیاسی و فضای باز فرهنگی دولت او را، در مقابل ِ حمایت آشکار و نهان همان نهادها از تداوم دولت احمدی‌نژاد، تلاش برای حفظ آرامش فضای جامعه به سود اقدامات دولت احمدی‌نژاد (عمدتا تا پیش از ماجرای برکناری / ابقای مصلحی) و این نیز بر خلاف دوره اصلاحات، را در نظر آوریم، وزن کمّی و اجتماعی رأی 42 میلیونی مردم به خاتمی بیشتر است و از همین رو، تضاد با باور و برنامه‌های نهادهای فوق‌الذکر، عیان! اما سئوال بسیار مهم و حیاتی این است که این برتری نسبی 42 میلیون رای سال 76 و 80 بر 42 میلیون رای سال 84 و 88، چه اثری بر رفتار نهادهای صاحب قدرت خارج از قوه مجریه داشت؟
.
از مقابله‌جویی نهادهای صاحب قدرت با دولت اصلاحات، سیاهه بسیار بلند بالایی می توان به دست آورد؛ تنها در سال نخست آن، در یک سوی بازه ‌این معارضه‌ها، مثلا می‌توان انتقاد ارگان حزب موتلفه اسلامی از طرز نشستن و پا روی پا انداختن خاتمی در هنگام سخنرانی نوروزی سال 77 (اولین پیام نوروزی خاتمی) را به یاد آورد و در سوی دیگر، برکناری یکی از وزرای اصلی دولت (عبدالله نوری) را، وقتی دولت هنوز یک ساله هم نشده بود! این وضعیت با «جهاد پرستاری» از احمدی‌نژاد و دولت‌اش به خصوص در چهار سال نخست ریاست جمهوری‌اش، قابل مقایسه نیست. این امتیاز را برای احمدی‌نژاد، رأی مردم به ارمغان نیاورده بود ولی قرار هم نبود، این احیاگر آرمانهای انقلاب، دندان اسب پیش‌کشی را بشمارد؛ لااقل در ظاهر!  
.
در این باره در همه سال‌های گذشته، حرف های زیادی زده شده؛ گاهی اما لازم است زاویه دید قدری تغییر کند و مثلا پرسیده شود:


  1. مردم ایران واقعا – فراتر از شعارزدگی - چه چیزی را دارند امتحان می‌کنند آن گونه که در یک دوره هشت ساله، 42 میلیون رأی به کسی چون خاتمی می‌دهند و در هشت سال دیگر، به کسی همچون احمدی‌نژاد؛ به دو نفر که فاصله بین مبانی اندیشه و عمل‌شان بسیار است. این چرخش طبیعی بود؟ یا این که مردم به چیزی فراتر از مبانی اندیشه و عمل نامزدهای ریاست‌جمهوری چشم می‌دوزند؟
  2. مرز مقابله‌جویی با برگزیده اکثریت مردم کجاست؟ قانون؟ مقابله‌جویی‌ها با برنامه‌های دولت خاتمی قانونی بود؟ «جهاد پرستاری» از دولت احمدی‌نژاد قانونی بود؟ مقابله‌جویی‌های یک سال و نیم اخیر با دولت فعلی چطور؟
  3. همراهی نهادهای خارج از قوه مجریه با رئیس دولت، به تعداد رأی مردم به رئیس دولت بستگی ندارد؛ پروژه تبیین و تشریح این مسئله به زبان ساده و همه‌گیر، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، متوقف خواهد شد؟ اگر: «نه»؛ این مسئله روی میزان مشارکت در انتخابات و درجه آزادی آن چه اثری خواهد داشت؟ اگر: «بله»؛  آیا این کم‌فروشی نیست؟


.
توجه: اینها فقط سئوال است!
.
.
 

۱ نظر:

  1. به نظر من هر دو بار در مخالفت با وضعیت اقتصادی موجود به این دو نفر رای داده شد. در دور ه خاتمی مردم فکر می کردند که کل اقتصاد دست هاشمی و اعوان و انصارش افتاده و اتفاقا کاندیداهای رقیب خاتمی را جزو همین طرفداران هاشمی می دانستند وخاتمی را فردی برای تغییر وضع موجود. البته خاتمی قسمت عمده رای افرادی که خواهان تغییر وضعیت سیاسی بودند را هم داشت. در دوران هشت ساله افراد سیاسی به این نتیجه رسیدند که از دست اصلاح طلبان کاری بر نمی آید و عوام هم احتمالا فکر کردند که سیاستهای اقتصادی نسبت به قبل تغییری نکرده است که هیچ وضعیت فرهنگی (که از نظر عوام همان حجاب و مسائل مذهبیست)بدتر هم شده و احمدی نژاد را فردی دیدند که شاید این تغییر را ایجاد کند. عوام به احمدی نژاد رای دادند و کسانی که خواهان تغییرات سیاسی و فرهنگی بودند به دلیل عدم مشارکت و اقلیت بودنشان نسبت به عوام نتیجه را واگذار کردند. من معتقدم گروه دوم که انها هم خودشان شامل عوام و خواص هستند در آینده هم نمی توانند تغییری ایجاد کنند به دلیل اینکه در اقلیتند. وعوام که اکثریت را تشکیل میدهند نه مسائل سیاسی برایشان مهم است نه نظارت استصوابی و نه چیزی غیر از اقتصاد و مذهب. این گروه به دلیل گرایشات مذهبیشان در صورتی که جمهوری اسلامی منافع مادیشان را تامین کنند هرگز راضی به تغییر وضع سیاسی فرهنگی و دینی موجود نیستند بلکه آن را تایید می کنند. من معتقدم خاتمی باصطلاح هم از دست حکومت در رفت هم عوام(مردم) .

    پاسخحذف