۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

چهارپاره - 72 / کدام جامعه، اخلاقی است؟


(1)
«متاسفانه در جریانات و محافل روشنفکری ما دو خصلت کمابیش مشهود است: خصلت اول اینکه مباحث هیچ گاه به صورت عمیق و آکادمیک طرح نمی شوند و خصلت دوم اینکه در بین موضوعات مختلف، موضوعاتی مورد توجه قرار می گیرند که کمابیش با سیاست مرتبطند. به عبارت دیگر در کشور ما مباحث روشنفکری تا حدی تعریف خود را از عالم سیاست می گیرند. این است که می بینید مسائلی مثل آزادی، عدالت، و مدارا جای خود را باز کرده اند اما مباحثی که به نظر خود روشنفکران، ارتباطشان با عالم سیاست، ارتباط دورتری است، طرح نشده اند.»
.
(2)
«جامعه ما، چه در سطح توده مردم و چه در سطح اهل فکر و فرهنگ، دستخوش یک توهم است و آن اینکه ما اخلاقی هستیم. وقتی اخلاقی هستیم، دیگر نیازی به مباحث اخلاقی نداریم. ما همیشه احساس می کنیم به طرح مسائل اقتصادی نیاز داریم، همیشه احساس می کنیم به طرح مباحث سیاسی نیاز داریم، چرا که فکر می کنیم واقعا از لحاظ اقتصادی و سیاسی عقب هستیم اما هیچ وقت احساس نمی کنیم از لحاظ مسائل اخلاقی عقب هستیم و چون این طور است، مسائل اقتصادی و سیاسی برای ما از اولویت برخوردارند اما مسائل اخلاقی از اولویت برخوردار نیستند. در حالیکه واقعیت این است که ما از لحاظ اخلاقی، یک جامعه پیشرفته نیستیم و انحطاط اخلاقی ما به هیچ وجه کمتر از انحطاط سیاسی و یا کمتر از عقب ماندگی اقنصادی ما نیست.»
.
(3)
«گزاره اخلاقی گزاره ای است که موضوع آن یا انسان است، یا حالات نفسانی انسان، و یا افعال ظاهری انسان و محمول آن یکی از مفاهیم: خوب و بد، درست و نادرست، باید و نباید اخلاقی، وظیفه یا تکلیف، مسئولیت، و فضیات و رذیلت است. اگر گزاره ای داشته باشیم که موضوعش انسان، حالات نفسانی انسان، و افعال ظاهری انسان باشد و محمولش یکی از آن مفاهیمی باشد که گفتم، ما با یک گزاره اخلاقی سر و کار داریم.»
.
(4)
«من با شش سنجه و معیار درباره این که جامعه ای اخلاقی است یا نه، داوری می کنم. معیار اول، صداقت است. صداقت به معنای آن است که ظاهر و باطن آدمی دقیقا بر یکدیگر انطباق داشته باشد و این به معنای نفی ریا، تزویر و فریبکاری است. صداقت یعنی انطباق سه قلمرو در ظاهر و باطن: قلمرو آنچه در دل می گذرد، قلمرو آنچه بر زبان و قلم می آید، و قلمرو آنچه انجام می گیرد. اگر در کسی این سه قلمرو بر هم انطباق داشته باشند، او آدم صادقی است. معیار دوم، احسان است. احسان به معنای آن است که من شما را خودم فرض کنم؛ البته نه معنای بخشش مالی. سوم، تواضع است. تواضع به این معنا که من خود را شما فرض کنم. چهارمین ملاک، عدالت است. عدالت یعنی من تا آنجا که تشخیص می دهم، حق هیچ کس را ضایع و فروگذار نکنم و به او بپردازم ... انسان هر قدر هم بخواهد، نمی تواند در تمام عمر خود عادلانه رفتار کند، چرا که انسان معصوم نیست، اما می تواند تا آنجا که تشخیص می دهد، عادلانه رفتار کند. (این) تجویز بی عدالتی نیست. زیرا ما انسانیم و جایزالخطا؛ امکان دارد بی عدالتی از ما صادر شود، اما بی عدالتی از لحاظ اخلاقی درست نیست ... ما باید عادلانه رفتار کنیم اما به خود غرّه نیستیم که بگوییم حتما در همه لحظات زندگی می توانیم عادلانه رفتار کنیم. ملاک پنجم، حقیقت طلبی است؛ به این معنا که هیچ انسان، دین، مذهب، فرهنگ، تمدن، قوم، ملت، سلیقه و گرایشی را فوق حقیقت تلقی نکنیم. به عبارت دیگر نسبت به هیچ چیز تعبّد بی دلیل نداشته باشیم، معیار ششم، انساندوستی است.»
.
.
مصطفی ملکیان / «بحران اخلاق و معنویت» در کتاب «مشتاقی و مهجوری»
.
.

۲ نظر:

  1. دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
    کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

    گفتند یافت می نشود گشته ایم ما
    گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست

    سپاس از انتخاب این متن زیبا. همیشه برایم جای سوال بوده که جامعه باید چطور اصلاح شود؟ آیا هر فرد به تنهایی به خودسازی بپردازد یا نظام حکومتی باید این روند را مدیریت کند؟

    پاسخحذف
  2. هر کدام سهمی دارند به نظرم: فرد و نظام حکومتی. و هیچ کدام هم به تنهایی راه به جایی نخواهند برد

    پاسخحذف