مهم ترین و خطیرترین سئوالات بشر این نیست که از کجا آمده ایم؟ چرا آمده ایم؟ به کجا می رویم؟ در کجا هستیم؟ آیا خدایی هست یا نه؟ آیا انسان جاودانه است یا نه؟ آیا جهان هدفی دارد یا نه؟ آیا انسان مختار است یا مجبور؟ و امثال این سئوالات که در کتاب ها خوانده اید و خوانده ایم. جدی ترین و گزنده ترین سئوال بشر این است که چگونه زندگی کنیم؟ یا به تعبیر بهتر: چه باید کرد؟ یا به تعبیری باز هم بهتر و دقیق تر: چه باید بکنم؟
*
حق و حقیقت مکان بند نیست و بنابراین شرقی و غربی ندارد و زمان بند هم نیست و در نتیجه نو و کهنه هم ندارد. حق و حقیقت گمشده ما انسان هاست و ما حق و بلکه وظیفه داریم که هرگاه و هر جا یافتیمش، فارغ از این که نو است یا کهنه و شرقی است یا غربی، در آغوشش بگیریم و عزیزش بداریم کما این که باطل نیز چه نو باشد و چه کهنه و چه شرقی باشد و چه غربی، باید طرد و نفی شود
*
سه نوع آفت عارض دین می توانند شد. گاهی دین تضعیف می شود، گاهی به بیراهه می رود و گاهی هدفی که از آن در نظر بوده است معکوس می شود
*
دینداری بخشی از اشتغالات شبانه روزی آدمی نیست بلکه روحیه ای است که آدمی با آن روحیه در همه اشتغالات شبانه روزی اش حضور می یابد
*
دین وقتی به بیراهه می رود و قدرتش ضایع می شود که متدین، دین را دستمایه افتخار و مباهات کند و تمام دغدغه اش این شود که به دیگران بباوراند که تنها دین او دین حقیقی است و تنها او و همکیشانش در زمره فرقه ناجیه اند
*
انتساب به یک دین و مذهب خاص، که در اکثریت قریب به اتفاق موارد هم چیزی نیست جز دین و مذهب آبا و اجدادی و بنابراین مثل بسیاری از دارایی های دیگر ارثی است، نه حسن و هنری است (در مورد دین و مذهب خودمان)، و نه قبح و عیبی است (در مورد دین و مذهب دیگران).
*
مصداق دیگر معکوس شدن هدف دین این است که گمان کنیم که دین آمده است تا بهشتی زمینی پدید آورد. ما آدمیان را یک بار برای همیشه از بهشت زمینی بیرون کرده اند ... دین آمده است که درون هر یک از ما را بهشتی کند. دین آمده است که روان ما را آباد و معمور کند و آبادی و معموری روان به این است که از "آرامش"، "شادی" و "امید" بهره ور باشد. حصول این سه وصف بهشتی پیامد دینداری واقعی است
منبع: راهی به رهایی / مصطفی ملکیان / دین و دینداری در جهان معاصر / نشر نگاه معاصر
*
روی دیوار (تصویر بالا) نوشته: همیشه امید هست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر