.
در این انگار باید درس و عبرتی باشد که یکی از بزرگترین ضربهها به باورهای صلب دینی دینداران، از راه آسمان بود که آمد و به هدف خورد وقتی حرف از آن به میان بود که این زمین است که ثابت است و عالم به دور او میچرخد. همان وقت که در کتاب مقدس یهودیان (مزمور) خطاب به خدا نوشته بود: «تو زمین را بیحرکت و ثابت قرار دادی» یا کلیسای کاتولیک بر مبنای نجوم بطلمیوسی حکم داده بود زمین کرهایست بیتکیهگاه، آویخته در فضا، مرکز عالم اوست و ستاره و سیارهها به دورش میگردند.
کوپرنیک خود کشیش بود در لهستان که در این باور چون و چرا کرد ولی چون میدانست اندیشههایش دردسرساز خواهد بود، انتشار "فرضیه"اش را که در آن خورشید را مرکز عالم میدانست، تا سال آخر عمرش به تاخیر انداخت و تازه کتابش را هم هدیه کرد به پاپ!
بعدتر که فهمیده شد کوپرنیک چه گفته، «قیامت به پا شد»؛ آموزههای هزار ساله کلیسا و روحالقدس داشت زیر سوال میرفت؛ آدمی دیگر کانون کائنات نبود، تلقی از دین داشت زیر و زبر میشد، مرجعیت مراجع بسیاری داشت ابطال میشد، آسمان با ستاره و سیارههایش داشتند فهمیده میشدید، ضربه بر جهل آورده بودند... یک قرن بعد از مرگ کوپرنیک، کلیسا گالیله را به محاکمه کشید چرا که گفته بود زمین دور خودش میچرخد و دور خورشید. گالیله توبهنامه نوشت ولی زیر لب گفت: «با این حال هنوز میگردد، درست مثل سابق.»
چهار قرن گذشته و حالا ثابت شده که زمین ثابت نیست، ثابت شده که بین حقیقت و فهم دینی آن دوره چه شکاف عمیقی بوده که با خشم و زور و دادگاه آن را میخواستند که بپوشانند، نشد که نشد؛ گو به بهای جاهل نگاه داشتن مردم و نفله شدن و هدر رفتن خیلیها و بر تخت ماندن خودشان... آسمان عالی بود؛ هنوز هم هست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر