۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

من و وبلاگ نویسی؛ عشق و دردسر


دی ماه 82 که شروع به وبلاگ نویسی کردم، پنج سالی می شد که در هفته نامه پیام زنجان به عنوان دبیر سیاسی قلم می زدم. من با نوشتن خو گرفته بودم؛ حتی قبل از وبلاگ نویسی. برای من همیشه لذت بخش بوده که آن چه در فکر و خیال دارم، چه در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی و چه غیر آن، با انتخاب کمترین و در عین حال گویا ترین کلمات و جملات به مخاطب منتقل کنم. الان که بیش از شش سال از وبلاگ نویسی ام می گذرد و من در همه وبلاگ های فیلتر شده و نشده قبلی، و این وبلاگ فعلی، بیش از دو هزار پست نوشته ام، چقدر خوشحالم که فاصله من با همه مخاطبان، به قدر یک کلیک کم شده و وبلاگ نویسی بدل شده به وعده غذای روحی روزانه من؛ و یک عشق بزرگ! ... اسم کارم نمی دانم چه بود و چه است ولی از اول کار نتوانستم و نخواستم با اسم "مستعار" بنویسم و همه دردسرهایش را به جان خریدم. حالا حتی می دانم، یعنی مطمئنم، نوشته هایم علاوه بر خوانندگان معمولی و اینترنت باز در این دنیای مجازی، توسط دستگاه های "ذیربط" هم رصد می شود و این یعنی بهانه "دردسر" ... از خرداد 84 که کار مرتب در رسانه های مکتوب را کنار گذاشتم و فقط همه نوشتنم خلاصه شد در وبلاگ نویسی، حالا در جایی ایستاده ام که اطمینان دارم خیلی از مطالبم قابل چاپ در نشریات نیست از بس که از خودسانسوری دور شده ام و افق بزرگتری در وبلاگ نویسی به رویم باز شده؛ دوستان روزنامه نگاری که دور از وبلاگ نویسی هستند خود را از این نعمت متاسفانه محروم کرده اند ... وبلاگم پلی شد بین دنیای من و دنیای بسیاری از آدم ها در همه گوشه و کنار دنیا؛ غم و شادی ها و دلتنگی هایم را صاف ریختم روی دایره وبلاگ نویسی. وبلاگ نویسی دنیای مرا، و زندگی مرا تغییر داد؛ تغییری که با همه بالا و پایین هایش دلپذیر بود ... از سیاسی ترین مسائل نوشتم تا دلتنگی های کاملا شخصی و نزدیکانم و بهره ها بردم از نوشته های دیگران؛ مثل یک شاگرد در یک مدرسه با کلی شاگرد زرنگ و معلم های باسواد ... حالا من یک وبلاگ نویس ام؛ من "هستم"!
*
این نوشته را به بهانه موضوع برنامه نوبت شمای امروز بی بی سی نوشتم؛ اولین برنامه ای که وبلاگ مرا فرستاد روی آنتن و نوشته هایم را خواند؛ و من، بی تعارف، خوشحال شدم

*


۱۵ نظر:

  1. چه جالب اتفاقا" من اولين بار وبلاگ شما رو تو نوبت شماي بي بي سي ديدم و خواننده دائمي تون شدم.
    تبريك بخاطر اين همه صداقت و جسارت در نوشتن.

    پاسخحذف
  2. تبریک، و امیدوارم همچنان موفق و سربلند باشید.

    پاسخحذف
  3. ما BBc مون قعطه :(
    من خیلی وقت هست وبلاگتون میخونم ولی اغلب فیلتر بود.
    قلمتون همیشه شیوا و سربلند باشید
    به امید روزی که همه از شادیها و خوشی های روزگار بنویسم.
    سلامت و پایدار باشید

    پاسخحذف
  4. بنده در این مدت که نزدیک دوسال است مرتب و روزمره سر می زنم به وبلگ شما و الحق که خیلی چیزها آموختم. نکته ها جمع کردم. من به سهم خودم تشکر می کنم و خدا قوت می گویم. چشم انتظار پیشرفت.

    پاسخحذف
  5. جناب آقای معینی؛
    من هم از اینکه خواننده هر روزه وبلاگ شما هستم،خوشحالم.
    خوشحالم که هموطنانی مانند شما دارم. به خودم می بالم که عزیزانی مانند شما در این دنیای مجازی خوراکی برای روح خسته از کار روزانه شده اند.
    مطمئن هستم،همانطور که تابحال موفق بودید، از این به بعد نیز موفق تر خواهید بود.
    یادم نیست دقیقا چه مدت هست که خواننده وبلاگ شما شدم. اما یادمه که از طریق وبلاگی که نویسنده اون اگر اشتباه نکنم خانم شهره که ساکن آلمان هستش با اینجا آشنا شدم.
    ضمنا برنامه بی بی سی ما هم،متاسفانه قطع هست.

    برای خودت، همسرت و دختر گلت آرزوی موفقیت روزافزون میکنم.
    شاد باشید

    پاسخحذف
  6. این وبلاگ ها پل ارتباطی همه ی ماهاست! تمام ماهایی که فکر می کنیم جود دیگری فکر می کنیم...
    سلام

    پاسخحذف
  7. salam khaste nabashid bayad be amsale shoma dast marizad goft az inke webloge shomaro shenakhtam va har roz mikhonam kamale tashakor daram sarbolando piroz bashid

    پاسخحذف
  8. هرچند یک وقت هایی وبلاگ میشود مثل یک تکلیف بزرگ و بی لذت !ولی انگار باید باشد یک جایی برای فرد &برای خودش و دلتنگیهایش !
    حالا که با اسم مستعار نمینویسید یا تنها با اسم &هرچند که شجاعتتان را میرساند ولی موجب میشود که یک وقت هایی آدم دلش شور بزند و نگران صاحب وبلاگ شود !

    حالا دیگر خواندن وبلاگتان شده است یک وظیفه & یا نمیدانم شاید یک چیز دوستداشتنی !

    پاسخحذف
  9. خرد را مکن با دل اندر مغاک!

    پاسخحذف
  10. منم خیلی دوست داشتم تعریف میکردم اولین باری که با راز سر به مهر آشنا شدم چه روزی بود و چطور شد و راز سر به مهر اون روزاچه کمکی بود اما میترسم خیلی طولانی بشه حوصله تونو سر ببره

    پاسخحذف
  11. کیمیا! سر نمی ره؛ به خصوص اگه عیب و ایرادهاشو بگی

    پاسخحذف
  12. افتخار ميكنم كه از اولين خواننده هاتونم و بي تعارف شاهد پيشرفت مداوم شما بودم.تنها وبلاگ سياسي كه حاضرم هر روز بخونمش و لذت ببرم .مبارك باشه 2000 پست و اميدوارم اين سانسورها هم روزي قطع بشه.
    حيف كه بي بي سيمون قطعه و نتونستم ببينم.بنظرم اين برنامه دير شمارو كشف كرده:)

    پاسخحذف
  13. راز سر به مهر رو از اولین روز بعد از انتخابات یعنی حدود ساعت 8 صبح اعلام نتایج یادم میاد.شاید اولین بار همون موقع بود.امروز که دوباره سر زدم یادداشتی اضافه شده بود که اون موقع نبود.شما هم مبهوت بودی. من که فکر میکنم شمام اولش فکر کرده بودی مردم همچین کاری کرده ان وبهت وگیجی وناراحتی همهءما از همین بود که توان زندگی بین چنین مردمی رو داریم؟!حداقل من اینطور فکر میکردم. واینکه وقتی معلوم شد تقلب شده علیرغم ناراحت شدنمون,امیدوار شدیم.بهترین وزیباترین نوشته ای که از اون روزا توی ذهنم مونده,"آقای قدرت"و نوشته ای بود که بعد از باز کردن قران نوشته بودید.
    امیدوارم روزی شادی آزادی وآبادی ایران عزیزمونو باز همه با هم برگزار کنیم

    پاسخحذف
  14. وای حدس بزن چه خوابی دیدم!!!
    خواب دیدم بی بی سی فارسی یه گزارش جنجالی داره راجع به اینکه نویسنده ی دیوونه خونه ی من تحت تعقیبه! به خاطر اینکه وبلاگشو پاک نکرده. یه کاری کرده که از دسترس عموم خارج باشه. و با این کارش به شعور همه توهین کرده!
    وسطاش که از خواب پریدم، دلم برای وبلاگم تنگ شد.
    برای دیوونه خونه م

    پاسخحذف