۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

سخن تلخِ حق

ای مالک من ترا روانه کردم به سرزمینی که حکومت های پیش از تو در آنجا گاهی ظلم کرده اند و گاهی عدل و مردم می نگرند در کارهای تو همان طور که تو می نگری در کارهای حاکمان پیش از خودت ... پس هوی و هوس خود را در اختیار بگیر و دریغ کن درباره نفست به چیزی که بر تو حلال نیست ... در دل خود جای ده رحمت و مهربانی به رعیت و لطف به آنان را. نسبت به ایشان مانند حیوان درنده ای نباش که خوردن گوشت آنان را غنیمت می شمارد؛ زیرا مردم دو گروهند: یا برادرند با تو در دین و یا در آفرینش با تو یکسانند؛ از آنها لغزش سر می زند و بر آنان بیماری هایی عارض می شود و به دست آنان گناهانی عمدا و سهوا انجام می شود ... ببخش بر آنان از بخشش و گذشت همانطور که دوست داری خداوند بر تو ببخشاید و گناهانت را عفو فرماید ... بعد از بخششی که انجام دادی پشیمان مشو و به خاطر کیفری که به دیگران می دهی شاد نشو و به خشمی که می توانی خود را از آن برهانی شتاب مکن و مگو که من مامورم و هرچه دستور می دهم باید اطاعت شود زیرا این کار در دل ایجاد سیاهی و فساد می کند و باعث ضعف دین است و زوال نعمت و نزدیکی بلا و مصیبت ... و باید محبوب ترین کارها نزد تو کاری باشد که نه از حق بگذرد و نه فروماند و از کارهایی باشد که رعایت انصاف و عدالت در آن فراگیر باشد و رضایت عامه را در بر گیرد زیرا نارضایتی عامه مردم، رضایت اقلیت را از بین می برد اما نارضایتی خواص با رضایت توده مردم بخشیده می شود ... پس باید گوش تو به طرف توده و اکثریت مردم باشد و تمایلت به جانب آنان ... باید دورترین افراد به تو و بدترین آنها نزد تو آن کسی باشد که در جستجوی عیب مردم است زیرا در مردم ، خواه ناخواه عیب هایی وجود دارد که والی سزاوارترین کسی است که باید آنها را بپوشاند ... تا می توانی کارهای زشت را از مردم بپوشان تا خداوند هم عیب تو را بپوشاند. باز کن از مردم گره هر کینه ای را و قطع کن نسبت به خودت سبب و انگیزه هر انتقامی را ... در پذیرفتن گفته سخن چین شتاب مکن؛ زیرا سخن چین حیله گر است و نیرنگ می زند؛ اگرچه خود را بصورت انسانهای خیرخواه در آورد. پس باید برگزیده ترین آنها نزد تو کسی باشد که سخن تلخ حق را بیشتر بگوید و کمتر در کارهایی که خداوند آنها را بر دوستانش نمی پسندد همکاری کرده باشد. حرف حق را بگوید هرطور که باشد. خود را نزدیک کن به انسان های پارسا و راستگو و بعد آنها را عادت بده که تو را ستایش نکنند و با ستودن کار بیهوده ای که نکرده ای شادت نکنند زیرا ستایش زیاد خودپسندی می آورد و به سرکشی وادار می کند ... با دانشمندان بسیار مباحثه کن و با حکیمان فراوان گفتگو کن ... اگر مردم برتو به ستمگری گمان بردند، عذرخود را علنا با آنان درميان بگذار وبا اين عذرخواهی، از بدگمانی مردم کم کن. اگر چنين کردی، خود را به عدالت پرورانده ای و با مردم مدارا کرده ای. دليل و عذری که می آوری ، باعث می شود تو به مقصود خودت برسی و مردم هم به حق خودشان دست پيدا کنند ...

نهج البلاغه، نامه 53

۱ نظر:

  1. علی" یکی بود؛ یعنی آقایان نهج البلاغه ندارند؟ یا دارند و نمی خوانند؟ تا دارند و می خوانند و عاقبت "علی" را می دانند و برعکس اش عمل می کنند تا بیشتر حکومت کنند؟!!!!

    پاسخحذف