شكل مبارزهاى كه حسین انتخاب كرده، قابل فهمیدن نیست مگر این كه اوضاع و شرایطى كه حسین در آن شرایط، قیام خاصّ خودش را آغاز كرد، فهمیده بشود ... اكنون حسین مسوول نگاهبانى انقلابى است كه آخرین پایگاههاى مقاومتش از دست رفته است و از قدرت جدش و پدر و برادرش، یعنى حكومت اسلام و جبهه حقیقت و عدالت، یك شمشیر برایش نمانده و حتى یك سرباز! سالهایى است كه بنى امیه همه پایگاههاى اجتماعى را فتح كرده است. اسلام در این زمان، چون پوستین وارونه شده است؛ ارزشهاى اسلامى رنگ باخته و دین با حاكمیت افراد فاسد و غاصب، رو به انحطاط و انحراف مى رود. امام حسین علیه السلام در چنین شرایطى براى اصلاح دین جدش قیام مى كند؛ از یك سو، نیرویى براى تغییر وضع موجود ندارد و از دیگر سو، در سكوت خود مشعل امیدى نمى بیند. بنابراین، با تنهاترین و برندهترین سلاح، سلاح شهادت، به رویارویى با یزید، مظهر باطل مى شتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز مى شود.این كه حسین پس از این كه همه عزیزانش را در خون مى بیند و جز دشمن كینه توز و غارتگر در برابرش نمى بیند، فریاد مى زند كه: «آیا كسى هست كه مرا یارى كند و انتقام كشد؟»؛ مگر نمى داند كه كسى نیست كه او را یارى كند و انتقام گیرد؟ این "سؤال"، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مىكند و دعوت شهادت او را به همه كسانى كه براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى نماید.
دکتر علی شریعتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر