۱۳۸۶ شهریور ۹, جمعه

نبودی

نمی خواهم تو باشی
در این سکوت سیاه سرد
که گنجشک هایش از سپیده
هیچ نمی دانند

نمی خواهم تو باشی
دراین خواب سنگین یک نفس
که هرم هیچ نفسی
کابوس هایش را پایان نمی دهد

می خواستم تو باشی
و آغوش ات که در آن به خواب روم
در شبی سپید
که رویاهایش را گنجشک ها با خود
به آسمان برده بودند

۴ نظر:

  1. لطیف بود و قشنگ

    پاسخحذف
  2. همان بهتر که گنجشک هایش از سپیده هیچ نمی دانند! م

    پاسخحذف
  3. راستی گل شییپوریت چرالب غنچه کرده!عزیز دل برادر

    پاسخحذف
  4. http://khoda19.blogfa.com

    پاسخحذف