نمی خواهم تو باشی
در این سکوت سیاه سرد
که گنجشک هایش از سپیده
هیچ نمی دانند
نمی خواهم تو باشی
دراین خواب سنگین یک نفس
که هرم هیچ نفسی
کابوس هایش را پایان نمی دهد
می خواستم تو باشی
و آغوش ات که در آن به خواب روم
در شبی سپید
که رویاهایش را گنجشک ها با خود
به آسمان برده بودند
در این سکوت سیاه سرد
که گنجشک هایش از سپیده
هیچ نمی دانند
نمی خواهم تو باشی
دراین خواب سنگین یک نفس
که هرم هیچ نفسی
کابوس هایش را پایان نمی دهد
می خواستم تو باشی
و آغوش ات که در آن به خواب روم
در شبی سپید
که رویاهایش را گنجشک ها با خود
به آسمان برده بودند
لطیف بود و قشنگ
پاسخحذفهمان بهتر که گنجشک هایش از سپیده هیچ نمی دانند! م
پاسخحذفراستی گل شییپوریت چرالب غنچه کرده!عزیز دل برادر
پاسخحذفhttp://khoda19.blogfa.com
پاسخحذف