به سر نوشت غم آلود دانه های انار
دلم چو هیمه میان تنور می سوزد، /ا
که هر که دست فرا برد
پی رهاندنش از شکنج پرده و پوست
نخست پیکرشان را میان مشت فشرد، /ا
سپس یکایک را
به شادمانی خورد. /ا
دلم چو هیمه میان تنور می سوزد، /ا
که هر که دست فرا برد
پی رهاندنش از شکنج پرده و پوست
نخست پیکرشان را میان مشت فشرد، /ا
سپس یکایک را
به شادمانی خورد. /ا
واصف باختری – افغانستان
من اناری را مکنم دانه به دل می گویم خوب بود دانه های دل این مردم پیدا بود می پرد در چشمم آب انار اشک می ریزم مادرم می خندد رعنا هم.
پاسخحذفوای خدای من! عجب شعر پرمغز پر حرف پر دردی :)
پاسخحذفدوست عزیز
پاسخحذفبد نبود منبع عکسی(بنفشه سیاه) را که از سایت عکسکده برداشته و بالای وبلاگتان گذاشته اید ذکر می کردید.
مانیای عزیز! حق با شماست ولی عکس آن قدر کوچک شده که اسم منبع آن (وبلاگ شما) دیده نمی شود ... به هر حال از یادآوری شما ممنونم
پاسخحذفخواهش میکنم. من هم ممنونم.
پاسخحذف