اول:
محسن رنانی (استاد اقتصاد دانشگاه) طی مقالهای محاسبه
کرده و نوشته بود که «حدود ۲۷
میلیون از جمعیت ۷۷ میلیون نفری کشور فقیر محسوب
می شوند.» (یعنی 35 درصد)
اینک بعد از ثبت نام یارانهها مشخص شده که ۹۰ درصد
مردم درآمدشان را زیر ۱میلیون
تومان و از این میان ۶۰
در صد مردم هم در آمدشان را زیر ۶۰۰ هزار
تومان اعلام کردهاند.
این از جمله به آن معناست که بسیاری از جمعیت کشور رسما بر
فقر و نیازشان صحه گذاشتهاند؛ لابد با بیاعتنایی به غرورشان یا در بدترین حالت: مشروع
دانستن دروغگویی.
.
دوم:
سال 1966 (48 سال قبل) بخشهایی از هندوستان دچار قحطی شد.
یک کشتی پر از غلات آماده شد تا بندر ناپل ایتالیا را به مقصد هندوستان ترک کند. هند نپذیرفت.
همه چیز در کشتی ماند و فاسد شد. ایندیرا گاندی در این باره به فالاچی (خبرنگار
شهیر ایتالیایی) گفته بود: «من کمک خارجی را رد کردم. این تصمیم شخص من نبود بلکه همه
ملت بود که با هم گفت «نه». باور کنید که خودش ناگهانی پیش آمد. بله، به ناگهان شعارها
روی دیوارها ظاهر شد. علامتها ظاهر شد و آن «نه» در سراسر هند به صورت اقدام غرورآمیزی
که مرا هم متعجب ساخت، منفجر شد. آن وقت حتی احزاب سیاسی، همه آنها، حتی نمایندگان
مجلس هم گفتند که از گرسنگی مردن از این بهتر است که ملتی گدا به شمار آییم. من میبایست
بیانگر آن «نه» میشدم و به کسانی که می خواستند به ما کمک کنند تکرارش میکردم. میفهمم که برای شما (ایتالیاییها) سخت بود. فکر میکنم به شماها برخورد.»
.
سوم:
محسن رنانی نوشته بود: «از هنگام توزیع سبد کالا جامعه ایران
با رفتار خود علایمی را ارسال میکرد که نشان میداد زیر پوست این جامعه تحولاتی رخ
داده اما کسی نکوشید پیامهای آن را بشنود؛ یا جامعه ما قحطی زده بود که مردم چنان هجوم
بردند، که وای برما. یا جامعه ما هنجارهایش و سرمایه اجتماعیاش فرو ریخته بود که چنان
رفتار کرد، که وای بر ما. یا جامعه ما دیگر هیچ اعتمادی به آینده ندارد که باز هم وای
بر ما.»
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر