زنجانی جماعت در پاسخ به دو سئوال هیچ گاه دچار تردید و شبهه نمی شود، یک راست جواب را می گذارد کف دست مخاطبش؛ اول: وقتی از او بپرسند کجای استان تان دیدن دارد؟ که بلافاصله می گوید: "گنبد سلطانیه"؛ بزرگترین گنبد آجری جهان، پایتخت ایران زمین در دوره سلطان محمد خدابنده مغول و کلی نقل دیگر ... و دوم: وقتی از او بپرسند کدام شخصیت مهم معاصر مال شماست؟ که بلافاصله می گوید: "پروفسور یوسف ثبوتی" ... پروفسور را امروز وزیر دولت احمدی نژاد از کار بر کنار کرد! (+) کارش چه بود؟ "پدری کردن"، و نه سروری کردن، برای دانشگاهی که خودش سنگ بنایش را گذاشت و آن قدر شأن اش را بالا برد که شانه به شانه شد با "صنعتی شریف"... امروز زنجان غمگین است
*
مرحوم قزلباش، دبیر زبان مان، حکایت ها داشت از خون دلی که پروفسور ثبوتی سر راه انداختن "دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان" خورد. با او رفیق بود. سر کلاس که حرف از ثبوتی می زد همه ما لام تا کام ساکت می شدیم و حرف نمی زدیم. می گفت: "دکتر ثبوتی راحتی اروپا و آمریکا را رها کرد، و حتی شیراز را که استخدام دانشگاه آن جا بود، تا در شهری که کسی دانشگاه هایش را "دانشگاه" حساب نمی کرد، معتبرترین دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه کشور را پایه بگذارد" ... و او راست می گفت. و ما چقدر شیفته مرد سپید مویی می شدیم که عاشق زادگاهش بود
*
خاتمی آمده بود زنجان، سال 78 بود. ما را دعوت کرده بودند جلسه سخنرانی نخبگان استان در دارالقرآن. مقامات از دری داخل می شدند و دیگران از دری دیگر و جدا. دیدم آرام مثل ما "نا"مقامات از دری وارد می شود که همه را بازرسی بدنی می کنند ... عین خیالش نبود. بعد آن جا یک سخنرانی کرد خطاب به خاتمی که چقدر تشویقش کردیم ... حتی یادم هست همان روزها یکی از نشریات شدیدا منتقد خاتمی در زنجان، تواضع پروفسور را ستوده بود که چگونه چون مردم عادی در استقبال از خاتمی نه در جایگاه مقامات، بلکه مثل مردم معمولی در محوطه ورزشگاه حاضر شده بود
*
اسم یکی از سال های میلادی اخیر را گذاشته بودند سال ریاضی. پروفسور ثبوتی پیشنهاد داده بود در زنجان "خانه ریاضی" تشکیل شود. من به عنوان خبرنگار رفته بودم جلسه کارگروهش به ریاست استاندار وقت. آن قدر سر بودجه و بروکراسی مساله حرف و حدیث آوردند که برگشت و گفت: شما فکر می کنید من این را برای خودم می خواهم؟ من این را برای شهرمان می خواهم
*
...
*
آقای دولت دهم! ما غمگینیم. غمت سنگین و سنگین و سنگین تر باد ... آن خورشید رخشان را از خودتان گرفتند نه از ما
*
مرحوم قزلباش، دبیر زبان مان، حکایت ها داشت از خون دلی که پروفسور ثبوتی سر راه انداختن "دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان" خورد. با او رفیق بود. سر کلاس که حرف از ثبوتی می زد همه ما لام تا کام ساکت می شدیم و حرف نمی زدیم. می گفت: "دکتر ثبوتی راحتی اروپا و آمریکا را رها کرد، و حتی شیراز را که استخدام دانشگاه آن جا بود، تا در شهری که کسی دانشگاه هایش را "دانشگاه" حساب نمی کرد، معتبرترین دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایه کشور را پایه بگذارد" ... و او راست می گفت. و ما چقدر شیفته مرد سپید مویی می شدیم که عاشق زادگاهش بود
*
خاتمی آمده بود زنجان، سال 78 بود. ما را دعوت کرده بودند جلسه سخنرانی نخبگان استان در دارالقرآن. مقامات از دری داخل می شدند و دیگران از دری دیگر و جدا. دیدم آرام مثل ما "نا"مقامات از دری وارد می شود که همه را بازرسی بدنی می کنند ... عین خیالش نبود. بعد آن جا یک سخنرانی کرد خطاب به خاتمی که چقدر تشویقش کردیم ... حتی یادم هست همان روزها یکی از نشریات شدیدا منتقد خاتمی در زنجان، تواضع پروفسور را ستوده بود که چگونه چون مردم عادی در استقبال از خاتمی نه در جایگاه مقامات، بلکه مثل مردم معمولی در محوطه ورزشگاه حاضر شده بود
*
اسم یکی از سال های میلادی اخیر را گذاشته بودند سال ریاضی. پروفسور ثبوتی پیشنهاد داده بود در زنجان "خانه ریاضی" تشکیل شود. من به عنوان خبرنگار رفته بودم جلسه کارگروهش به ریاست استاندار وقت. آن قدر سر بودجه و بروکراسی مساله حرف و حدیث آوردند که برگشت و گفت: شما فکر می کنید من این را برای خودم می خواهم؟ من این را برای شهرمان می خواهم
*
...
*
آقای دولت دهم! ما غمگینیم. غمت سنگین و سنگین و سنگین تر باد ... آن خورشید رخشان را از خودتان گرفتند نه از ما
*
برای اعتراض به برکناری پروفسور ثبوتی به اینجا مراجعه کنید
*
اگر عکس را نمی بینید، اینجا را کلیک کنید
*
وبلاگ ها
*
*
گزارش های آن لاین
گزارش محمد از تجمع اعتراضی روز یکشنبه در دانشگاه؛ اینجا
مراسم تودیع پروفسور ثبوتی در پی تجمع اعتراضی شبانه، لغو شد ... گزارش محمد؛ اینجا
درگیری لباس شخصی ها با دانشجویان معترض، صبح دوشنبه ... گزارش محمد؛ اینجا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر