ایده این نوشتن، پیشنهاد خوابگرد عزیز است؛ به این قرار: «خودتان را در قرار ملاقات با یکی از این سه، میرحسین و زهرا رهنورد و کروبی، در عصر روز آزادی تصور کنید؛ چه میگفتید؟»
...
سلام
... به تعداد آفتابزدنهای بعدِ 25 بهمن
89 تا امروز - روز آزادیتان؛ سلام ...
.
شما که
به اسیری رفتید، اینها باز خوش نبودند. حسرت بردیم که دود مصلحتِ قدرت جلوی چشمشان
را گرفت و گوششان را بست. به خیالشان همه تدبیرها پیش خودشان بود؛ به خیالشان هیچ
دستی نبود الّا که به اذن آنها از آستین بیرون بیاید. توی همه این روزها و ماهها و
سالها، شاید سبکبالترینها بودید؛ بیش از این چه میشد کرد، برای اصلاح و
نقادی، که نکردید؟ چه رنجی میتوانستند بدهند که ندادند؟ چه دیواری بود که توانستند
و نساختند؟ از یاد اما برده بودند که «یدالله فوق ایدیهم». این کوری و کری و غرور،
جانها خسته کرد، جانها برد، دلها شکست، عقدهها بست ... این دردها اما باید بهای
«خوبی» شود؛ برای مردمی که عطش «عدالتخانه»، هنوز با آنهاست.
.
آقا میرحسین!
یک راز را فاش کنم؟! بدجنسی نباشد! شماره بیانیههایت که بالا میرفت خوشحال میشدم
که رئیس جمهوری نشدید! سکوت بیست ساله را به سکون گره نزده بودید و این در متن بیانیههایتان
موج میزد؛ معلوم بود که به دقت، تاریکترین کنجهای زندگی ایرانی امروز را کاویده
بودید ... که اگر رئیس جمهوری شده بودید، معلوم
نبود کی مجال گفتن و نوشتن از این دردها و این راهها فراهم میشد! آن چنان که تعداد بیشتری بخوانند و بدانند. ممنون که حنجره اعتراض شدید به این زیبایی و صراحت.
.
خب! باید
بروید، وقتتان را نمیگیریم ... اجازه میدهید پیشانیتان را ببوسم؟
...
.
]و
میبوسم به مِهر و سپاس[
AAli bood jenabe moeeni,
پاسخحذفmesle hamisheh aaaaaali.
be jaie man ham booseh bezanid bar an cheshmane por az mehr ke engar ta omghe ghalbash ra mitavani az zolalie cheshman bebini
nakoneh baz ham darim ostooreh misazim?
payandeh bashid o benevisisd.
نه اسطوره نمی سازیم :)
حذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف